دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ نویسی | دختر پاییز کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Arman_r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 254
  • کاربران تگ شده هیچ

Arman_r

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,375
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
- همین کارها رو می‌کنی که آدم ازت متنفر میشه!
- به درک!
- چی؟ تو به من گفتی به درک؟
- هه، نه با خودم بودم!
- نه، تو به من گفتی به درک!
- نه، با تو نبودم، با خودم بودم.
- ببین حق نداری با این بچه این طور رفتار کنی، فردا که بزرگ بشه میوفته به جون من!
- همینکه هست!
- یعنی چی این حرف‌ها؟ اون بچه الگوی تو هست.
- یعنی اینکه این رفتار منه، عوضم نمیشه.
- از این جسارتت بدم میاد می‌دونستی؟
- به درک!
- یعنی چی به درک؟ من مادرتم به من می‌گی به درک؟
- همین کارها رو کردی که این طوری شده!
- چیکار کردم؟ چطوری شده؟
- تا میام حرف بزنم برام علامه دهر می‌شی صورت چنگ می‌ندازی!
- خیلی... ‌!
- خیلی چی؟ من جسور نیستم، این سردیا، این بی‌محبتیا، این حرفا رو شماها تو دیوارای جسم و روحم نقاشی کردین، پس گله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Arman_r

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,375
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #2
- حالا چرا اَمیرا؟
- چون واسه غریبه‌ها اَمیرام.
- حالا... این اَمیرا یعنی چی؟
- یعنی ملکه.
- او حالا پادشاهت کی هست؟
- هیچ‌کس، دوست ندارم قلمروم رو با کسی تقسیم کنم.
- یعنی می‌خوای تنهایی رو انتخاب کنی؟
- انتخاب کنم؟ نه!
- پس چی؟
- باید بگی می‌خوای ادامش بدی؟
تنهایی از اول با من متولد شده، انتخاب کردنی نیست.
 

Arman_r

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,375
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3
- این‌ها رو خودت نوشتی؟
- آره، چطور مگه؟
- دروغ می‌گی! چطوری یه آدم خشک و بی احساس می‌تونه قلم به دست بگیره؟
- مگه یکی که فوش میده نمیتونه دکتر باشه؟
- این چه ربطی به اون داره؟
- ربطش اینجاست که چشمامون کار عقلمون رو انجام میده و زبونمون تائید می‌کنه.
 

Arman_r

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,375
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #4
- فهمیدید چی گفتم؟ اگه خطایی ازتون سر بزنه... ‌.

- خطایی ازمون سر بزنه شام سگاتون می‌شیم!

- می‌بینم زبون در آوردی دختره پاپتی. تو حرف من می‌پری و واس خودت نطق می‌کنی، وقتی زبونت رو
غذای سگم کردم اونموقع درس عبرت میشی واسه بقیه که تو حرفم نپرن.

- نه خانم، ببخشیدش! بچگی کرد، شما خانمی کنید ببخشیدش. یه...‌ یه چیزی بگو دختره‌ی بی ادب نکنه دوست داری بمیری؟ عذر خواهی کن!

- من کاری نکردم که عذر خواهی کنم، فقط خواستم ادامه‌ی حرفشون رو بگم تا خدای نکرده خسته نشن!

- حالا کارت به جایی رسیده که من رو مسخره می‌کنی گیس بریده؟

- من کسی رو مسخره نکردم، در حدی نیستم که مسخرتون کنم فقط خواستم بدونید همه تهدیدای تکراریتون رو میدونن، ظلماتون رو می‌دونن لازم نیست همه جا جار بزنید و با افتخار ازش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Arman_r

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,375
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #5
- عباس، عباس!

- با منی مادر بزرگ؟ ولی منکه عباس نیستم! خدا بیامرزه عمو عباس یک سال پیش از پیشمون رفت.

- عباس، برو یه قرص مسکن بیار برام، بعدش برو یه کمکی هم به آقات بده، انقدر پی یَلَی تَلَلی نباش مادر.

- مادربزرگ من ماهرخم، بچه پسر بزرگت، علی!

- برو قرص رو بیار عباس، چشام خوب نمی‌بینه، سر راهت یه دستمال کاغذی‌ام بیار عینکم رو تمیز کنم مادر، برو پسرم.

- ای بابا، چشم، الان میارم.

- وای خدا مردم از خنده، عباس!

- زهر مار رو آب بخندی، من اعصاب ندارم توام رو مخم میری، کاش بابا علی تو رو با خودش می‌برد، انقدر نمک نمیریختی، بی‌نمک!

- عباس، الهی خیر نبینی، ذلیل شده، کجا موندی پس!

- الان میارم مادر بزرگ! ببین چیکارا میکنیا رضا!

- خب من چیکار کنم، تو داری لفتش میدی گردن من میندازی،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Arman_r

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
1,134
پسندها
22,375
امتیازها
41,073
مدال‌ها
16
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #6
- مامانی، بغض چه لنگیه؟

- نمی‌دونم عزیزم، برو بشین کارتون ببین، بزرگ شدی، شاید فهمیدی چه رنگیه.

- آخه می‌خوام نقاشیم لو لَنگ تُنم.

- ببینم نقاشیت مگه چی کشیدی دخترم؟

- این چیه کشیدی مامان جان؟ چرا دختر گل من تو این نقاشی گریه میکنه؟

- آخه دیلوز تو گِلیه تَردی، منم گِلیم دِرفته.

- بیا بغلم ببینم، بیا، بیا، دیگه نبینم گریه کنیا، من و بابات شوخی می‌کردیم.

- مامانی من دیه بزرگ شدم، نمی‌تونی سَلمو شیله بمالی!

- مامان فدای حرف زدنت بشه، تو این چیزها رو از کجا یاد گرفتی عزیزم؟

- دیلوز بابا دُفت سرم لو شیله نمال.

- عزیزم دیشب بهت گفتم برو بخواب، نرفتی؟ مگه بهت نگفتم گوش دادن به حرفای بقیه کار بدیه دخترم؟

- چلا، دُفته بودی، اما صداتون بلند بود، خب چیکال تُنم؟

- باید چشمات رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا