- ارسالیها
- 109
- پسندها
- 650
- امتیازها
- 3,803
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #71
من ترسیده بودم؟ آره ترسیده بودم! از بازی که ناخواسته درگیرش شدم اونم درحالی که هیچی از قوانینش نمیدونم. من از این بازی نامعلوم خیلی ترسیده بودم خیلی! نمیدونم چه مدت اونجا نشسته بودم و به اون برگه لعنتی نگاه میکردم، برگهای که برای من یه زنگ خطر به حساب میومد! کمکم به خودم اومدم. اشکامو پاک کردم، و بلند شدم. با قدمهای سُست به سمت پنجره رفتم و کمی پردهرو کنار زدم اما کوچهمون در اون ساعت جز سیاهی، هیچ مهمونی نداشت! پردهرو با شتاب کشیدم انگار که اینطور بیشتر احساس امنیت میکردم. بلافاصله به سمت درب ورودی رفتم و اونم قفل کردم. بعد هم به سمت اتاق رفتم و در تراس رو کاملا بستم و پردههای اتاق رو هم کشیدم. ترس باعث شده بود از سایه خودمم بترسم در نتیجه تمام ارتباطمو با محیط بیرون قطع کرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش