داستان کودکانه داستان کوتاه کودکانه دندان فیل

  • نویسنده موضوع Aby_ZM
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 238
  • کاربران تگ شده هیچ

Aby_ZM

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
1,893
پسندها
9,199
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
یک روز یک موش گرسنه که دنبال غذا میگشت یک فندق در بسته پیدا کرد.

هرچقدر سعی کرد با دندونش فندوقو باز کنه نتونست.

پوسته ی فنذق خیلی سفت و سخت بود و دندان های کوچیک موش نمیتونست اون رو بشکنه.

موش رو به آسمون کرد و گفت: "خدای مهربون! چرا به من دندونای به این کوچیکی دادی؟

من نمیتونم باهاش فندوقو بشکنم. الان من غذا دارم ولی نمیتونم بخورمش."

خدا از توی آسمون بهش جواب داد:

"برو توی جنگل و دندون همه ی حیوون ها رو ببین.

دندون هر حیوونی که دوست داشتی رو انتخاب کن تا من همون دندون رو بهت بدم."

موش رفت به جنگل و دندون همه ی حیوون ها رو نگاه کرد.

دندون هیچ کدوم رو دوست نداشت.

تا اینکه به فیل رسید و دندون های بزرگش رو دید که از دهنش بیرون بودن.

(به دندون های فیل میگن عاج)

پس رو کرد به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aby_ZM
عقب
بالا