نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های مثلِ روح در تنم | ساناز رنجبر کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Sanaz.ranjbar
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 537

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
نام مجموعه: مجموعه دلنوشته های مثل روح در تنم و مجموعه دلنوشته های نقطه سر خط
نام نویسنده: ساناز رنجبر
مقدمه:
ذهن، تهی از هر لبریزی که نمی‌دانم،
عشق، همچون روح در تنی که نمی‌خوابد؛
قلب، مثلِ منی که هیچ نمی‌داند؛
او، مثلِ ابری؛ که گویی نمی‌بارد!
ذهنی که عشق او تسخیرش کرد و قلبی که او از من ربود...
شاید هم عشق؛ تکثیر واژه‌ی "او" باشد، که همچون روحِ در تنم، احساس می‌بخشد مرا
 
آخرین ویرایش

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,275
پسندها
41,262
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..


666253_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
*هیچ*


به دنیایِ بیرون که می‌نگری به آدم ها تا جایی که توانسته ای مهربانی کرده ای، تنهایشان نگذاشته‌ای، در بی قراری ها، قرارشان بوده ای...


اما حالا که به درون خود خیره می‌شوی؛ تنهای تنهایی، بدونِ آنکه کسی باشد، خودت را پیدا میکنی؛هیچ کسی با تو نیست ،تو از اعماق وجودت دوستشان داشته ای، امّا آنها در حد یک جمله! آنها علاقه را به زبان آورده و تو ثابت کرده ای.


این ها را که میبینی قلبت آرام ترک میخورد؛


آن قلبی که محرم اسرارشان و مرهم زخمهایشان بوده.


بیشتر که به درونت خیره میشوی تنهایی را به وضوح احساس میکنی، گویی که در سیاره ای تنها هستی بدون حضور هیچ کس!


این بار قلبت میشکند و به صدها خُرده قلب قسمت میشود...


بحث منت نیست جانم که ما هرچه کرده ایم بخاطرِ قلبمان کرده ایم؛ قلب است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #4
:)


او را بعد از ماه ها دلتنگی ملاقات کردم...


اشک در چشمان هردویمان جا خوش کرده بود...


آرام جلو آمد!


حالم را پرسید؛گفتمش تعریفی ندارد امّا...نگذاشت حرفم را تمام کنم؛محکم مرا در آغوش کشید،صدای قلبش را برای نخستین بار شنیدم ،با تمام وجود،او را حس کردم و همانطور گرمای وجودش را...


گویی در اوج آسمان ها بودم مانند پرنده ای که بعد از سال ها از قفسِ تنگ و تاریک آزاد شده باشد!


در چشم هایم خیره شد و گفت:«حالا حالت چطور است جانِ من؟»


گفتمش:حال آن آواره ای را دارم که بعد از ماه ها جنگ سخت و دلتنگیِ شدید به خانه اش باز گشته؛به جایی که برای اوست...


حالا بهتر از بهترم تمامِ هستیِ من:)


در چشمانم خیره شد،قلبش تندتر میزد ،لبخند زد و من محو آن لبخند زیبایش شدم...





«ساناز رنجبر»

از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #5
*حالِ من*


حال مرا که بپرسی می گویم خوبم، امّا تو بشنو و باور نکن حالِ خوبم را.


راستش را بخواهی اصلا خوب نیستم؛ هیچکس


این روزها مرا نمی فهمد و دلتنگی ام را درک نمی کند؛ خودت خوب میدانی تنها کسی که مرا از خودم بهتر بلد است تو هستی جانِ من!


خالقت را به بزرگواری اش قسم داده ام تو را که مثل روح در تنم هستی، برایم نگهت دارد و هرچه زودتر در خانه ی امنم که آغوش توست تمام خستگی ها و دلتنگیِ این مدت را به فراموشی بسپارم...


به او گفته ام حتی اگر تو را گناه من می پندارد؛ از تو توبه نکرده تو را به من ببخشد..


بگذار اینگونه بگویم؛ به قول شاعر:


«منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر، دلو بردار هرجایی ببر،نگهش دار پیشِ خودت، میدونی من فقط دلم میخواد خودتو، دلم خوشه به بودنِ تو، نبینم هیچکسی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #6
و تو خودت باید هوای خودت را داشته باشی


خودت اشک های روی گونه هایت را پاک کنی


خودت ،خودت را آرام کنی


برای خودت از روزهای خوبی که قرار است


برسند حرف بزنی


خودت ،خودت را بغل بگیری و بگویی منِ عزیزم تا ابد،تا وقتی که یک من وجود دارد


حواسم به تک تک احساساتت هست


برای خودت تلاش کنی


دست خودت را محکم بگیری


و در گوشش بگویی من تو را با تمام وجود باور دارم


شب هایی که بغض گلویت را میفشارد


خودت باید به خودت دلداری بدهی که نترس همه چیز درست خواهد شد


به هرچیزی که رسیدی تنها خودت به خودت افتخار کنی


اصلاً خدا که پشتت باشد خودت کافی هستی برای تک تک لحظه هایت


یادبگیر خودت را دوست داشته باشی و وابسته ی خودت باشی


هیچ انسانی قرار نیست در همه ی ثانیه به ثانیه ی عمرت تو را همراهی کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #7
و حالا او شده بود تمام من!


در درون خود به هر طرف که نگاه می کردم فقط او را می دیدم


تمام من را از آن خود کرده بود همچو دریا که آدمی را در خود غرق کرده باشد


او برایم معنای خاصی داشت،هیچگاه نتوانستم وصفش کنم


همیشه برای وصف او کلمات ناتوان بودند


او در کنارم بود امّا نبود یعنی من میخواستم که باشد،برای همین در تمام لحظات زندگی ام حسش می کردم،حتّی آنقدر عمیق در تک تک سلول های بدنم و در تک تک رویاهایم فرو رفته بود که خیلی اوقات حس میکردم نکند او همینجاست!


هر از گاهی در خاطرم برایش شعرهایم را می خواندم،


گاهی اوقات در خیالم آنقدر محکم در آغوش میکشیدمش که در من حل شود تا یکی شویم،من و او!


دلم می خواست یک روز دستش را محکم بگیرم آنچنان محکم که دست هایمان در هم قفل شود و هیچ کلیدی در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #8
گاهی اوقات به تو حسودی ام میشود...


کاش یک نفر بود که آنقدری که دوستت دارم،دوستم می داشت


آنقدری که میخواهمت،مرا می خواست


همانقدری که به تو می اندیشم،در ذهنش به من می پرداخت


همانطور که من بخاطرت زندگی میکنم،برایم می زیست


آنطور که چشمانت مرا م**س.ت می کند،چشمانم او را دیوانه می کرد


همانقدر که عاشقت هستم و تو مثل روح در تنم هستی ،عاشقم می بود و مرا روح خود می پنداشت


اصلا همانطور ک خودم میدانم که تو چگونه ای برایم،برای او اینگونه بودم...:)


«ساناز رنجبر»

از مجموعه دلنوشته‌های مثل روح در تنم:)
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #9
*آدمک*




آدمک هیچ نترس!


غصه نخور!


شاد بخند!


آدمک یاد بگیر،


دل شکستن کار نیست


خنده را هدیه بده


گریه را باز بگیر


آدمک!


دنیا را سفت نچسب


پرواز کن،


آرزو را یادکن


در دلت عشق خدا را کار کن


عاشق شو!


عهد ببند،قول بده!


با دو پایت تا ابد روی آن ها صاف شو...





«ساناز رنجبر»
از مجموعه دلنوشته های نقطه سر خط
 
آخرین ویرایش

Sanaz.ranjbar

تازه وارد
سطح
2
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
221
امتیازها
990
مدال‌ها
3
و باز هم از همان روزهای خوبِ باور نکردنی!


دور از یکدیگر امّا به نزدیکیِ دو قلب در یک سینه...


تناقضِ عجیبی‌است!


احساسی فوق‌العاده و بشدّت دوست داشتنی.


و چقدر زیباست یک نفر تمام تو باشد و چقدر زیباتر که تو نیز،تمامِ تمامت باشی؛)


در هیاهوی این دنیای پراز هیاهو، همینکه دلت به بودنِ دلش درکنارت قرص باشد اوج آرامش و حالِ خوب است...


دور باشد یا نزدیک که تفاوتی ندارد؛ مهم این است که او در هرکجا که باشد و من در هرکجا که باشم، دنیای یکدیگر خواهیم بود! به همین سادگی.


او برایم حکمِ روحِ در تنم را دارد...


عشقی که به او دارم فراتر از کهکشانها، آسمان‌ها و تمام اجرامِ آسمانی‌است.


او مرا به خدا نزدیک تر می‌کند؛


همان لحظاتی که مرا در خلائی که فقط او در آنجاست غرق و مرا و تمام وجودم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

بالا