- تاریخ ثبتنام
- 8/10/18
- ارسالیها
- 1,482
- پسندها
- 18,597
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 16
سطح
24
- نویسنده موضوع
- #11
چند ساعت بعد
نگاه هردومون توی چادر، به دایی دوخته شده بود و منتظر بودیم که بحث رو شروع کنه.
- بچه ها میخوام در مورد مقصدمون صحبت کنم.
سرمون رو تکون دادیم و دایی ادامه داد:
- همونطور که میدونید ما از نسل جادوگر بزرگی هستیم و طلسمی که به نوادگانش منتقل کرد باعث ایجاد نفرین چپ دست شد. مدت ها شایعه بود که جادوگر میخواسته نسلش چپ دست باشن؛ اما این کاملا غلطه و چپ دست بودن ما تنها بخشی از نفرینه. جادوگر طلسم بزرگی روی تمام نوادگانش گذاشت که باعث شد نسل در نسل جادوش رو برای بچه هاش به ارث بذاره و همین باعث حسادت مردم خارجی شد... .
دستای آرمین از شدت خشم مشت شد و زمزمه کرد:
- اون حسودا...اونا باید مجازات بشن!... .
منم فقط لبم رو گاز گرفتم و ادامه حرف های دایی رو گوش دادم:
- مردم...
نگاه هردومون توی چادر، به دایی دوخته شده بود و منتظر بودیم که بحث رو شروع کنه.
- بچه ها میخوام در مورد مقصدمون صحبت کنم.
سرمون رو تکون دادیم و دایی ادامه داد:
- همونطور که میدونید ما از نسل جادوگر بزرگی هستیم و طلسمی که به نوادگانش منتقل کرد باعث ایجاد نفرین چپ دست شد. مدت ها شایعه بود که جادوگر میخواسته نسلش چپ دست باشن؛ اما این کاملا غلطه و چپ دست بودن ما تنها بخشی از نفرینه. جادوگر طلسم بزرگی روی تمام نوادگانش گذاشت که باعث شد نسل در نسل جادوش رو برای بچه هاش به ارث بذاره و همین باعث حسادت مردم خارجی شد... .
دستای آرمین از شدت خشم مشت شد و زمزمه کرد:
- اون حسودا...اونا باید مجازات بشن!... .
منم فقط لبم رو گاز گرفتم و ادامه حرف های دایی رو گوش دادم:
- مردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش