- تاریخ ثبتنام
- 10/7/21
- ارسالیها
- 1,849
- پسندها
- 22,442
- امتیازها
- 44,573
- مدالها
- 24
- سن
- 21
سطح
29
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #101
بیدرنگ در توسط نگهبانان باز شد و ما با قدمهایی بلند، ملایم و با ثبات از اتاق خارج شدیم. نگهبانها با ورودمان تعظیم کردند و ما آرامآرام، درحالی که چند ندیمه و غلام و نگهبانانی که پشت در منتظرمان بودند، پشت سرمان میآمدند، از کنار آنها گذشتیم و کمکم در بین پیچ و خمهای راهروهای بلند و طولانی قصر گم شدیم. امروز دومین روز از ازدواج من و دیان بود و من حال نه تنها اسمم با او، بلکه دیگر جسمم هم با او یکی شده بود. نمیگویم روح و قلبم! چون من او را برای یک زندگی شیرین عاشقانه انتخاب نکرده بودم. هدف من از این ازدواج چیز دیگری بود! اما نه اینکه قصد آسیب رساندن و یا بدی کردن به او را داشته باشم؛ هرگز! هرچه باشد او دیگر همسرم و شریک زندگیام بود! من در کنار او باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش