- ارسالیها
- 316
- پسندها
- 1,071
- امتیازها
- 6,833
- مدالها
- 9
- نویسنده موضوع
- #11
تکه موی سمت چپ را آزاد کردم و قبل از اینکه باهم در بیفتند گفتم:
- راست گفت پاییز، مردک نیازی نیست.
برگشت سمتم و سرش را عقب کشید که به دنبال آن موهایش از دستم رها شد. مشکوک نگاهم کرد و شانهام را به پایین کشید، متعاقب آن روی پاف صورتی رنگ کنار تخت افتادم.
- لیمو میشه بگی چته؟ اگه اوکی بود چرا اینجوری شدی پس؟ مگه به کارت شک داری؟
سردرگمی را از چشمانش خواندم و شرمم آمد که بگویم توان اجرای شرط آخر را نداشتم. بی حرف نگاهش کردم و جوابی که از من نگرفت، بلند شد و گوشی را از دست خواهرش چنگ زد. صفحه را تند تند بالا و پایین کرد و مکث کرد. دقیقهای چیزی نگفت و بعد بیحرف گوشی را به او برگرداند.
- بذار یکم فکر کنه.
اوهم شانههایش را بالا انداخت و با برداشتن هدفونش از اتاق بیرون رفت. حین بیرون رفتن...
- راست گفت پاییز، مردک نیازی نیست.
برگشت سمتم و سرش را عقب کشید که به دنبال آن موهایش از دستم رها شد. مشکوک نگاهم کرد و شانهام را به پایین کشید، متعاقب آن روی پاف صورتی رنگ کنار تخت افتادم.
- لیمو میشه بگی چته؟ اگه اوکی بود چرا اینجوری شدی پس؟ مگه به کارت شک داری؟
سردرگمی را از چشمانش خواندم و شرمم آمد که بگویم توان اجرای شرط آخر را نداشتم. بی حرف نگاهش کردم و جوابی که از من نگرفت، بلند شد و گوشی را از دست خواهرش چنگ زد. صفحه را تند تند بالا و پایین کرد و مکث کرد. دقیقهای چیزی نگفت و بعد بیحرف گوشی را به او برگرداند.
- بذار یکم فکر کنه.
اوهم شانههایش را بالا انداخت و با برداشتن هدفونش از اتاق بیرون رفت. حین بیرون رفتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش