• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پرتوی ماه | آتنا سرلک کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آتنا سرلک
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 176
  • بازدیدها 4,906
  • کاربران تگ شده هیچ

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
با لذت حلقه‌های دود سیگار برگش را از دهان بیرون می‌فرستد و به ناله‌های مرد گوش می‌سپارد.
- ق...قربان غلط کردم...خوا...خواهش می‌کنم به من رحم کنید.
آن‌قدر محکم به صندلی چسبیده است که اجازه‌ی کوچک‌ترین تکان خوردنی ازش سلب می‌شود.
دانه‌های عرق از سر تاسش بر روی پیشانی‌اش فرود می‌آیند و گلویش از فرط تشنگی می‌سوزد.
در آن فضای تاریک چهره‌ی آرامش که غرق در دود و مه سیگار است، رعب و وحشت را مهمان جان مرد می‌کن و سکوت نفرت انگیزش دلهره‌اش را شدت می‌دهد. صدای تق‌تق کفش‌هایش حاکی از جلو آمدنش است، لبخندی را چاشنی لب‌های نه چندان نازکش کرده و فیلتر سیگارش را درست در وسط پیشانی مرد خاموش می‌کند. نعره‌ای که سر می‌دهد دیوارهای خانه را به لرزه وا می‌دارد و برق شرور چشمانش در آن اتاق تاریک و نمور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
داخل ماشین نشسته و با انگشتان مردانه‌اش روی فرمان ضرب گرفته است. نگاهش پیرمرد فرتوتی را که گونی روی شانه انداخته و خمیده به آن طرف خیابان می‌رود دنبال می‌کند. با باز شدن در و نشستن مهفام توجه‌اش بهش جلب می‌شود.
ببخشید آرامی زیر لب زمزمه کرده که خودش هم صدایش را به زور می‌شنود. موهای مشکی‌اش را به زیر شال هدایت می‌کند، زیر چشمی به نیم‌رخ آرام تیرداد نگاهی انداخته که صدای محکمش در ماشین طنین انداز می‌شود.
- شما خبر داشتید خواهرتون اعتیاد داره.
این مرد اصلاً اهل مقدمه چینی نیست و بدون فوت وقت سر اصل مطلب می‌رود. سرفه‌ای مصلحتی کرده تا گرفتگی صدایش باز شود.
- متاسفانه تازگیا متوجه شده بودم...باهاش صحبت کردم و ازش خواستم اعتیادش رو ترک کنه.
دست‌هایش را درهم قلاب کرده و سر به زیر می‌اندازد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
بدن خسته‌اش در چرم صندلی ماشینش فرو رفته و خشمی که تمام سلول به سلول‌های تنش را احاطه کرده بر روی پدال گاز خالی می‌شود. هنوز هوا گرگ و میش است و خیابان‌ها خلوت، فکرش اما حول و حوش قاتل جانی که حتی به افراد باند خودش هم رحم نمی‌کند می‌چرخد. کسی چه می‌داند شاید هم شخصی در صدد انتقام گیری از افراد این باند برخواسته است. هر چه که بود تمام معادلات ذهنش را به هم ریخته بود و او را به مرز دیوانگی می‌کشاند. شاید فشردن پلک‌هایش بر یک‌دیگر را می‌تواند تیک جدید عصبی برای خود تلقی کند. تصویر جسد و مغز متلاشی شده‌اش لحظه ای از جلوی چشمان خسته‌اش پاک نمی‌شود. بوی گس تعفنی که فضای کوچک آن اتاق را پرکرده بود را هنوز حس می‌کند، بی خوابی و تداعی شدن آن صحنه‌ها باعث میشود دل و روده‌اش در هم پیچ بخورد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
- تا چند ساعت پیش سر صحنه‌ی جرم یک قاتل بودم، قاتلی که با ته مونده‌ی سیگارش «به سمت دخترک برگشته و انگشت اشاره اش را میان دو ابرویش قرار می‌دهد» درست اینجا علامتی از خودش به جای میذاره!
از چشم‌های سرخ شده و لحن خشنش است یا مطالبی که می‌شنود دلهره به سراغش آمده و حسابی وحشت می‌کند. از نگاه کردن به چشم‌هایش اجتناب می‌کند و نگاهش را به موکت کرم رنگ زیر پایش که جای جایش سوختگی حاصل از قابلمه و سیگار مشهود است می‌دوزد. آب دهانش را به زور بلعیده و با خود می‌اندیشد آیا این مرد مشکل روانی دارد که این موقع آمده و همچین چیزی را برای من تعریف می‌کند؟
گویی فکرش را خوانده باشد که می‌گوید:
- شاید با خودت بگی چرا اینا رو دارم به تو میگم؟
چند قدمی به سمتش آمده که سایه هیکل تنومندش بر روی دخترک می‌افتد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
«تیرداد»
باریکه‌های نور از لای پرده‌ی کرکره‌ای کرم رنگ وارد اتاق می‌شود و نیم رخ گندمی‌اش را روشن می‌کند. در خودکاری که در دستش است را برمی‌دارد و دوباره آن را سرجایش می‌گذارد و تکرار دوباره این امر حاکی از ذهن پر تشویش است. نگاهش روی پارکت‌های تمیز و براق دفتر کارش خیره و اندیشه‌اش درجاهای دور است. صدای خنده‌های مستانه‌ای در سرش اکو می‌شود. دختری جوان با آن موهای طلایی که با هر بار تاب خوردنش در هوا پراکنده می‌شوند و برق چشمان مهربانش او را دوست داشتنی تر می‌کند. دستش را برای نوازش آن ابریشم‌های زیبا جلو می‌برد که به آنی آن تصویر‌ها از جلوی چشمانش محو شده و ازبین می‌روند. مثل همیشه خیال‌هایش جلوی چشمانش رژه رفته‌اند‌. لبخند بی جانش رنگ می‌بازد، او هنوز در چهار دیواری دفترش میان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
«مهفام»
گوشه‌ی اتاق کز کرده و زانوهایش را بغل گرفته و چانه استخوانی اش را رویشان گذاشته است. آبشار موهای مشکی بلندش دورش را احاطه کرده و تضاد جالبی با چشم‌های سرخ از گریه‌اش ایجاد کرده‌ است. ثانیه‌ای چشم برهم نگذاشته، تصویر مقتول‌هایی که تیرداد نشانش داده بود جلوی چشمانش جان می‌گیرند و خواب را از چشمانش می‌ربایند. گره‌ی دستانش را سفت تر کرده و خود را همانند گهواره تاب می‌دهد، به فاصله‌ی یک هفته تمام زندگی‌اش ویران شده است و در بیچارگی مطلق فرو رفته است. زندگیش بی‌پولی و فقر داشت اما حداقل دلخوش به نان حلالی بود که می‌خورد. بعد از مرگ پدر و مادرش تنها دلخوشیش به خواهر دوقلویش بود که آن هم این‌گونه تنهایش گذاشت. یعنی باید باور کند که دست خواهرش به خلاف آلوده شده باشد؟ آن هم ماهک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
«تیرداد»
کنار دیواری گچی که برا اثر تکیه‌اش کتف و آستینش را خاکی و سفید کرده،کمین کرده است. دور چشم های تیزبینش چین افتاده و خانه ی ویلایی که به درخت های کاج مزین شده است را می پاید.
صدای بیسیمش که بلند می‌شود نگاهش را از نمای تمام سفید ویلا که با لوسترهای طلایی در سرش مزین شده می‌گیردو ان را بالا می‌اورد.
_ قربان ما توی موقعیتیم، کلا شیش تا محافظن. دستور چیه؟
صدای بمش در گوش پنج تا نیروی همراهش می‌پیچد.
_ دوربین ها رو از کار انداختید؟
بله گفتنش با جمله ی قاطع مافوقش همراه می‌شود.
_ با احتیاط وارد خونه میشیم...تا من دستور ندادم هیچ کس شلیک نمی‌کنه، تکرار می‌کنم هیچ کس!
با دست به چندتا نیرویی که درست روبرویش پشت درختی کمین کرده اند اشاره می‌زند و سرش را برای علی که پشتش کشیک می کشد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
نگاهش را از قطره های سرم که ذره ذره برجانش تزریق می شوندژ می‌گیرد، این کندی بیش از حد آزارش می دهد. برای اویی که سه حرفی عمر در سه حرفی کار معنا می شود، ماندن در بیمارستان و مداوای ضعف حاصل از تیری که بر بازویش نشسته به منزله ی مرگ می نمود. دست راستش را بالا آورده و مرحمی بر شقیقه های دردمندش می‌شود .تمام ذهنش درگیر آن سایه ی روی پشت بام است که پس از شلیک به بازوی چپش آنقدر ماهرانه گریخته‌ بود. نیروهایش هم که گفته بودند هیچ کس به آن مظنون شلیک نکرده پس حتما کار همان سایه‌ای شوم بوده است. باید برود و آن شخص سیاه پوش شبح مانندرا به چنگ آورد تا از انگیزه‌اش مطلع شود. با صدای باز شدن در، نگاهش به آن سمت کشیده می‌شود. علی با کیسه های حاوی آبمیوه و کمپوت پا در اتاق می‌گذارد. خستگی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
_ چطور می تونم بفکر خودم باشم وقتی یک قاتل داره راست راست بیرون می چرخه ؟ وقتی پرونده ی عنکبوت هنوز باز !
صدایش را کمی پایین آورده و با فکی قفل شده جمله اش را ادا می‌کند.
_ وقتی عزیزم رو جلوم پر پر کردن و من هنوز نمیتونم انتقامش رو بگیرم .
شنید پژواک صدای تیرداد را وقتی غم ،گلویش را به قصد خفه کردن فشار می دهد. شنید اما خود را به نشنیدن زد تا شاید مانعی باشد بر نبش قبر کردن گذشته. گذشته‌ای که تمامی اش درد است و بس!
نگاهش را از شیشه ی عرق کرده که قطرات لغزان باران رویش رد انداخته آمد می‌گیرد، با کف دست ضربه‌ی نه چندان آرامی به پیشانی‌اش زده و برای عوض کردن جو می‌گوید :
_ پاک فراموش کرده بودم تو از گلابی متنفری! حالا به زور هم دارم تو دهنت می کنم .
خنده ای کرده که خودش بیشتر از تیرداد به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
224
پسندها
1,085
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
ماژیک آبی رنگ را روی تخته ی وایت برد سفید به حرکت درمی‌آورد .هربار با فلشی عکس های مقتول ها را به شواهد و قرائن وصل می کند، کمی مکث کرده و با نگاه به نوشته ی کج و لرزانش سعی در چیدن پازل های بهم ریخته ی ذهنش می‌کند. نه اینکه بد خط باشد اتفاقا خط زیبایش را از پدر بزرگ مرحومش که خطاط قهاری بود، به ارث برده است. اما حیف که دست چپ است و حال که نمی‌تواند از دست دردمندش استفاده کند، نوشتن با دست راست اندکی برایش دشوار می‌نمود .
با تقه ای که به در می‌خرد نگاهش را از عکس های منزجر کننده ی مقتول ها گرفته و به ستوان رحیمی چشم می‌دوزد .
_ قربان یک خانومی اومدن با شما کار دارن ... میگن مهفام سعادتی هستن .
با شنیدن این اسم اخم های گره خورده اش که روی ریش‌هلی بلند و فر ستوان فوکوس کرده از هم باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا