- تاریخ ثبتنام
- 8/1/18
- ارسالیها
- 2,612
- پسندها
- 44,241
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 33
سطح
38
- نویسنده موضوع
- #41
مینور دستپاچه و هول خواست حرفی بزند تا آن دو از این حالت خارج شوند اما صدای سرد و بی حوصله تئودور خطاب به مینور نشان از بی تفاوتیش می داد.
_ این جا قورباغه زیاد دارید یا همین یکیه؟
مینور با این حرف تئودور چشمانش را گرد کرد ولی سپس بلند قهقهه زد.
_ وای... وای... قورباغه.
دخترک که تازه به خود آمده بود اخمی کرد، چطور جرات کرده بود او را قورباغه بنمامد؟
_ با منی؟
تئودور پوفی کرد و بی حوصله با چشمانی گشاده گفت:
_ اوهوم.
دخترک انگشت اشاره اش را جلوی صورت تئودور گرفت و با حرص گفت:
_ ساکت شو، من اسم دارم اسمم ماری...
ولی جمله اش با باز شدن دستان تئودور و خورد شدن کمر ماری روی زمین قطع شد، تئودور خونسردانه لباسش را تکاند و همان طور که قدم بر می داشت و از کنار ماری می گذشت گفت:
_ همون قورباغه.
ولی...
_ این جا قورباغه زیاد دارید یا همین یکیه؟
مینور با این حرف تئودور چشمانش را گرد کرد ولی سپس بلند قهقهه زد.
_ وای... وای... قورباغه.
دخترک که تازه به خود آمده بود اخمی کرد، چطور جرات کرده بود او را قورباغه بنمامد؟
_ با منی؟
تئودور پوفی کرد و بی حوصله با چشمانی گشاده گفت:
_ اوهوم.
دخترک انگشت اشاره اش را جلوی صورت تئودور گرفت و با حرص گفت:
_ ساکت شو، من اسم دارم اسمم ماری...
ولی جمله اش با باز شدن دستان تئودور و خورد شدن کمر ماری روی زمین قطع شد، تئودور خونسردانه لباسش را تکاند و همان طور که قدم بر می داشت و از کنار ماری می گذشت گفت:
_ همون قورباغه.
ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.