محبوب مجموعه دلنوشته‌‌ زیست‌ شناسی عشق | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

[AmirAdabi❆]

«به نام آنکه جانان جان از او یافت»

نام مجموعه: " زیسـت‌شنـاسی عشـق "
نام نويسنده: امیرادبی
تگ: محبوب
مقدمه:
کووید چکاره است؟
وقتی ویروس صدایت
سلول به سلول جانم را درگیر کرده؟!
محبوبم تو چیستی که این چُنین مرا
به ویروس عشقِ خود آلوده کردی
خود نمی‌دانی ولی، از وقتی که تو را دیدم
مسموم زهرِ لبانت شدم و ناقلِ بوی زلف پریشانت
ناقل چشمت، ابرویت، مژگانت
ناقل محبتِ بی‌پروایت
ناقل درد بی‌درمانت
ناقل عشقت، نگاهت.

​

 

[GHAZAL NAROUEI]

•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AmirAdabi❆]

جانا، چشمان تو ناقل عصبیت
و من،
در مقابل تو، نورونی ناچیزم
و صدای تو
محرک غدد شعریِ جانم است
حرف می‌زنی، اشعار است که می‌ریزد!
اما امان از نگاهت
چشم که می‌اندازی،
قلبم به احترام چشمانت از حرکت باز می‌ایستند و
سلول هایم از شرم، عرقشان می‌زند.
#زیست‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

از آن روزی که به دلم افتادی،
در بطن‌هایم گم کردم تو را
و تو پمپاژ شدی، به اعماق وجودم
حال؛ گاه در پیچ و خم مغزم
در پس قرنیه‌ام
گاه در مجاورت شش‌هایم
در پشت لاله‌ی گوش‌هایم
در میان سینه‌‌ی تنگم و گهگداری نیز در لا به لای دریچه‌های قلبم تو را میبینم اما؛
همین که میخواهم لمست کنم
باز می‌روی و من؛ باز گمت میکنم
و تو همچنان در وجودم پمپاژ می‌شوی
پمپاژ می‌شوی و پمپاژ می‌شوی و پمپاژ می‌شوی
و من به دنبالت؛ می‌گردم و می‌گردم و می‌گردم...
#زیست‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

زمانی که هستی، نیمکرهِ راستِ مغزم
درگیر این است که بودنت را شعر کند، متن کند، تجسمش را بر استخوان جمجمه بتراشد یا که نقاشی‌اش کند بر پرده‌های مننژش
و زمانی که نیستی، نیمکرهِ چپِ مغزم
در پی هزاران دلیل و استدلال
که مسئله ی نبودنت را، حل کند... .
#زیست‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

قلب و دل تفاوت دارند عزیزِ من،
اما خب، بی‌شباهت هم نیستند؛
هردو اگر از کار بیافتند؛ آدم می‌میرد!
این یکی جسم را می‌کشد و آن یکی، روح را
این یکی سلول‌ها را می‌کشد و آن یکی، سلول‌ها او را
#زیست‌‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

این همه میلِ به تو
از کجای جانم تراوش می‌کند جانا؟
پاسخش را نه در کُتب عاشقانه
بلکه در کتاب‌های زیست یافتم
هیپوفیز میانی، قسمتی از مغز است
که بشر، هنوز نمی‌داند کارش چیست
باید هم ندانند، علم از درک زشتی‌و‌زیبایی‌ها
الکَن است...
اما من که می‌دانم کارش چیست؛
اینجا‌همان جاییست که «دل» می‌نامندش!
همان کلبه‌ی عشقِ تو.
حتی گفته شده که در برخی افراد این قسمت از بین می‌رود
اینها نه عشق را می‌فهمند،
نه عشق من به تو را
فقط، خدا به فریادشان برسد... .
#زیست‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

عزیزکم،
تو را به کجای جانم می‌توانم تشبیه کنم،
الا «گره حیات»؛
که تو آغازگر هر دم هستی و
ضربان ساز هر تپش،
می‌آیی، می‌نشینی، شیدا می‌کنی، می‌روی!
#زیست‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

شب‌ها که می‌خواهم بخوابم،
نمی‌دانی که چه قِشقرقی در وجودم برپاست؛
عشقِ‌ تو آنقدر بی‌تاب و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌وروجک است که نگو.
مدام در رگ‌هایم می‌دود این‌طرف و آن‌طرف.
یک‌هو می‌رود و میان پرده‌های مِنَنْژِ مغزم گیر می‌افتد، گاهی می‌رود سراغ چشمانم و آنقدر آنجا شلوغ‌کاری می‌کند و می‌زند چندتا مویرگ را هم می‌ترکاند که صبح چشمانم چون کاسه خون می‌شود. پدرسوخته بعضی وقت‌ها که حواسم نیست می‌رود توی قلبم سرسره بازی، می‌نشید ابتدای آئورتم میرود تااا انتهای جانم، بعد سوار بر سیاهرگ زیرین خنده‌کنان باز‌می‌گردد.
واقعا چه کسی فکر می‌کرد این فسقلی
همان علت سوختن شاعران و پریشانی ادبیان و جنون مجنون و تیشه‌ی فرهاد است؟!
#زیست‌شناسی‌عشق

 

[AmirAdabi❆]

میخواهم کمی برایتان از شیمی بگویم،
از، «فنیل‌ اتیل‌ آمین»
ناقل عصبیست عزیزانم،
علت عاشقیست! جالب است نه؟
وقتی آنکه را که باید‌ ،معشوقمان را، می‌بینیم
همین مولکولک چُنان قشقرقی برپامی‌کند میان جانمان
که تمامش گُر می‌گیرد،
نایژه‌هایمان را تنگ می‌کند،
ضربان قلبمان را، تند می‌کند،
عرق سردی بر پیشانیمان می‌نشاند و
عاشقمان می‌کند!
آری، عشق تعریف ساده‌ای دارد:
همه‌اش‌ زیر سر پیک‌های شیمیاییست!...
#زیست‌شناسی‌عشق