عاشقانه‌ها عاشقانه‌های احمد شاملو

  • نویسنده موضوع roro nei30
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 88
  • بازدیدها 2,178
  • کاربران تگ شده هیچ

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #11
شبانه (دوستش می‌دارم…)

دوستش می‌دارم

چرا که می‌شناسمش،

به دوستی و یگانگی

شهر

همه بیگانگی و عداوت است


هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم

تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم.

اندوهش

غروبی دلگیر است

در غُربت و تنهایی.

همچنان که شادی‌اش

طلوعِ همه آفتاب‌هاست

و صبحانه

ونانِ گرم،

و پنجره‌ای

که صبحگاهان

به هوای پاک

گشوده می‌شود،

و طراوتِ شمعدانی‌ها

در پاشویه‌ی حوض


چشمه‌ای

پروانه‌ای و گُلی کوچک

از شادی

سرشارش می‌کند،

و یأسی معصومانه

از اندوهی

گرانبارش:

اینکه بامدادِ او دیری‌ست

تا شعری نسروده است


چندان که بگویم

«امشب شعری خواهم نوشت»

با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو می‌رود

چنان چون سنگی

که به دریاچه‌ای

و بودا

که به نیروانا


و در این هنگام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #12
من و تو، درخت و بارون …

من بهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو بهار

نازِ انگشتای بارونِ تو باغم می‌کنه

میونِ جنگلا تاقم می‌کنه


تو بزرگی مثِ شب


اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی

مثِ شب


خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو


تازه، وقتی بره مهتاب و

هنوز

شبِ تنها

باید

راهِ دوری‌رو بره تا دَمِ دروازه‌ی روز


مثِ شب گود و بزرگی

مثِ شب


تازه، روزم که بیاد

تو تمیزی

مثِ شبنم

مثِ صبح


تو مثِ مخملِ ابری

مثِ بوی علفی

مثِ اون ململِ مه نازکی:

اون ململِ مه

که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میونِ موندن و رفتن

میونِ مرگ و حیات


مثِ برفایی تو


تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه

مثِ اون قله‌ی مغرورِ بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #13
سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز می‌گردد

نه در خیال، که رویاروی می‌بینم

سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد


خاطره‌ام که آبستنِ عشقی سرشار است

کیفِ مادر شدن را

در خمیازه‌های انتظاری طولانی

مکرر می‌کند


خانه‌ای آرام و

اشتیاقِ پُرصداقتِ تو

تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ تازه باشی

چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛

چرا که هر ترانه

فرزندی‌ست که از نوازشِ دست‌های گرمِ تو

نطفه بسته است…

میزی و چراغی،

کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،

و بوسه‌ای

صله‌ی هر سروده‌ی نو


و تو ای جاذبه‌ی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا می‌کنی،

حقیقتی فریبنده‌تر از دروغ،

با زیبایی‌ات ــ باکره‌تر از فریب ــ که اندیشه‌ی مرا

از تمامیِ آفرینش‌ها بارور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #14
آنکه می‌گوید دوستت می‌دارم

خنیاگرِ غمگینی‌ست

که آوازش را از دست داده است


ای کاش عشق را

زبانِ سخن بود



هزار کاکُلی شاد

در چشمانِ توست

هزار قناری خاموش

در گلوی من



عشق را

ای کاش زبانِ سخن بود


آنکه می‌گوید دوستت می‌دارم

دلِ اندُه‌گینِ شبی‌ست

که مهتابش را می‌جوید



ای کاش عشق را

زبانِ سخن بود


هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست

هزار ستاره‌ی گریان

در تمنای من


عشق را

ای کاش زبانِ سخن بود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #15
بیتوته‌ی کوتاهی‌ست جهان

در فاصله‌ی گناه و دوزخ

خورشید

همچون دشنامی برمی‌آید



و روز

شرمساری جبران‌ناپذیری‌ست



آه

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم

چیزی بگوی



درخت،

جهلِ معصیت‌بارِ نیاکان است

و نسیم

وسوسه‌ای‌ست نابکار.

مهتاب پاییزی

کفری‌ست که جهان را می‌آلاید



چیزی بگوی

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم

چیزی بگوی



هر دریچه‌ی نغز

بر چشم‌اندازِ عقوبتی می‌گشاید

عشق

رطوبتِ چندش‌انگیزِ پلشتی‌ست

و آسمان

سرپناهی

تا به خاک بنشینی و

بر سرنوشتِ خویش

گریه ساز کنی



آه

پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی،

هر چه باشد



چشمه‌ها

از تابوت می‌جوشند

و سوگوارانِ ژولیده آبروی جهان‌اند



عصمت به آینه مفروش

که فاجران نیازمندتران‌اند



خامُش منشین

خدا را

پیش از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #16
تو کجایی؟

در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان

تو کجایی؟


من در دورترین جای جهان ایستاده‌ام:

کنارِ تو



تو کجایی؟

در گستره‌ی ناپاکِ این جهان

تو کجایی؟


من در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام:

بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید

برای تو
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #17
اشک رازی‌ست

لبخند رازی‌ست

عشق رازی‌ست



اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود



قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی…



من دردِ مشترکم

مرا فریاد کن



درخت با جنگل سخن می‌گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می‌گویم



نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده



من ریشه‌های تو را دریافته‌ام

با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام

و دست‌هایت با دستانِ من آشناست



در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام

برایِ خاطرِ زندگان،

و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام

زیباترینِ سرودها را

زیرا که مردگانِ این سال

عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند



دستت را به من بده

دست‌های تو با من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #18
عشق

خاطره‌ای‌ست به انتظارِ حدوث و تجدد نشسته،

چرا که آنان اکنون هر دو خفته‌اند:



در این سویِ بستر

مردی و

زنی

در آن‌سوی



تُندبادی بر درگاه و

تُندباری بر بام



مردی و زنی خفته



و در انتظارِ تکرار و حدوث

عشقی

خسته
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #19
ميان ماندن و رفتن…


ميان ماندن و رفتن حکايتي کرديم

که آشکارا در پرده‌ي کنايت رفت


مجال ما همه اين تنگ‌مايه بود و، دريغ

که مايه خود همه در وجه اين حکايت رفت
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ryhneae

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #20
فراقی

چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!

چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!



بر پُشتِ سمندی

گویی

نوزین

که قرارش نیست


و فاصله

تجربه‌ای بیهوده است



بوی پیرهنت،

این‌جا

و اکنون



کوه‌ها در فاصله

سردند


دست

در کوچه و بستر

حضورِ مأنوسِ دستِ تو را می‌جوید،

و به راه اندیشیدن

یأس را

رَج می‌زند



بی‌نجوای انگشتانت

فقط


و جهان از هر سلامی خالی‌ست
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا