• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌‌های قلب عقل | mehrabi83 کاربر انجمن یک رمان

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
از شب‌های ابری نترس!
بگذار رعد صدای کوبش‌های قلبم را در خود پنهان کند...
بگذار ماه، خسته از پشت ابر ماندن، موهایت را با شب اشتباه بگیرد... و در میان موج‌هایش غرق شود...
بگذار عقلم در مه‌آلودی بارانی در عشق تو وا مانَد!
از شب‌های ابری نترس!
اگر دلتنگ ستاره‌ها شدی؛ لحظه‌ای نگاه بر چشمانم بدوز، تا قلبِ عقلم، تمام ستاره‌های کهکشان را برایت در چشمانم جمع کند.
از شب‌های ابری نترس...
 
آخرین ویرایش
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
قلبم به عقلم پناه برده بود، از شرِ سیاهیِ آدم‌ها.
در خود کز کرده، در انتظارِ کورسویی از محبت...
تو درخشیدی و چشم‌هایم مزه‌ی لبخند چشید!
چشم از شوقِ نگاه تو می‌خندید و عقل، وا مانده در دو گوی کهکشانی‌ات.
قلبِ پنهان پشتِ عقل، لحظه‌ای سرک کشید و یک دم کافی تا از دم بیوفتد؛
یک نظر به قلب عقلم آمدی و من افسون شدم! افسونِ چشم‌های افسانه‌ایت.
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
تو کنارم می‌نشینی...
چشم‌هایم فقط رنگ تو را می‌بیند!
محوِ موج موهایت، دلم گرم شده و چای‌م سرد.
تو چگونه، به این طریق مرا شیفته می‌کنی...
که جان و تن و عقل و قلب، به یکباره اسیرت می‌شوند.
اسیرم و عاشقِ قفسِ آغوشت!
اسیرم و عاشق دام چشمانت!
در دام چشمانت؛ اما فرار نمی‌کنم...
من عاشق تیر نگاهت شده‌ام تا به جانم بنشیند و بستاند این جان نیمه‌جان را.
تو کنارم می‌نشینی...
یک کلام، از شوق حضورت، پر می‌کشم به اوج!
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
لبِ دریای عشقت می‌نشینم...
موجِ موهایت به جانم می‌رسد؛
و مرا فرا می‌خواند، تا غرق شوم در میان آبیِ زلالِ دل پاکت!
خورشیدِ طاقتم غروب می‌کند در میانه‌ی دریای عشقت...
و من، بی‌تابانه خود را به دریا می‌سپارم، تا غرق شوم در زیبایی‌های بی‌کرانت.
آرام صعود می‌کنم در عمقِ این عشق و غرق می‌شوم...
و چه چیز، جز قایقِ لبخندت، می‌تواند مرا نجات بخشد؟!
بخند، بخند تا من سوار بر قایقِ خوش‌ساختِ لب‌هایت، دریای عشقت را تا سال‌ها سفر کنم!
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
الفبا را به‌هم می‌ریزم اگر...
واو، مرا به تو عطف ندهد،
یا که جمله‌ی زندگی‌ام را به خنده‌ات ربط ندهد!
کلمات را ویران می‌کنم اگر...
ما، آمیخته‌ای از من و تو نباشد!
جملات را دگرگون می‌کنم اگر...
روایت مرا بر صحنه‌ی کاغذ، به تو گره نزنند!
و امان از جهانی که تو را مبدل به میم مالکیتِ من نکند...
زمین و آسمانِ جهان را واژگون می‌کنم!
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
چشم‌هایت را ببند؛
در عشقِ بی‌کرانِ من سقوط کن!
قول می‌دهم تو را...
جایی در میانِ نرگس‌های قلبم بیدار کنم،
جایی در حصار ریشه‌های عشقت، که بر مغزم پیچیده.
چشم‌هایت را ببند؛
در من سقوط کن!
تو را در کلبه‌ی امن عشقم، بیدار خواهم کرد...
کلبه‌ای در میانه‌ی جنگلِ منطق.
چشم‌هایت را ببند؛
با من سقوط کن...
تو را با پرِ عشق، به قله‌ی عقلم پرواز می‌دهم.
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
من در نژنگِ* موجِ موی تو گرفتار شده و هر لحظه م**س.ت‌تراز عطر تو، از جام چشمانت می‌نوشم.
گیسوی تو بندی‌ست ابدی، پیچیده بر دستان عقلم و جانم را به اسارت برده است؛
منطق، در گرداب عشق، اسیر احساس شده...
و قلبم خرسند از این بندگی در بردگی!

*نژنگ: دام، تله
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/11/17
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,275
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
دوست داشتنت همچو ریختن شیر، در قهوه‌ی تلخ زندگی‌ست.
عقل سِر شده از طعم گس روزها، می‌گریزد به سوی شیرینیِ لبخندت!
دگر دوست داشتنت از دستم در رفته...
شیر از فنجان سرازیر شد؛
من عاشقت شدم!
 
امضا : mehrabi83

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا