طنز من

[Amin~]

به حرف هیچ کدوم از دانشمندا معتقد نباشم، به اون حرف دکتر حسابی، اعتقاد قلبی دارم که میگه: یک ساعت بعد از غذا، درس نخونین!





یعنی اینقد ایمان دارم بهش که تا 24 ساعت بعدش درس نمی خونم

 

[Amin~]

ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩﻫﺎ ﺳﻮﺍﻻﺗﯽ دادن ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ...




ﺩﺭ ﻋﻮﺽ منم ﺟﻮﺍﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﺷﻮﻥ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ

 

[Amin~]

ﺩﯾﺸﺐ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﮕﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ..

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ :
ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺪﻩ ...

ﻣﻨﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺘﻢ ﺯﯾﺮ پتو ﺧور و پوف ﮐﺮﺩﻡ…

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ :
ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺭ ﻧﺰﻧﯿﺎ …!!!

ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺸﻢ

 

[Amin~]

رفتم آلمان،دیدم عجب کشوريه !
گفتم تف به این زندگی!
یه دفه۷ یورو جريمم کردن
گفتم چراااا


پلیسه گفت اينجا تف کردن جریمه داره !
هیچی دیگه الان دارم بر میگردم ایران !
هیجا وطن آدم نمیشه !
وولا بو خوداااا

 

[Amin~]

‏یبار بهم پیشنهاد مدلینگ دادن ، منم از سر تواضع گفتم بابا من قیافم خوب نیست که..
گفتن میدونیم
میخواییم لباس شرکت رقیب رو تنت کنیم تا سهامشون افت کنه

 

[Amin~]

‏چجوری هنوز واسه تولدتون سورپرایز میشید؟









من از ۳ ماه قبل تولدم با یه چشم باز میخوابم که یه وقت کیک نزنن تو صورتم

 

[Amin~]

*اعتراف میکنم بچه که بودم











یه بار با آجر زدم تو سر بچه فامیلمون که بببنم از این ستاره ها دور سرش میاد یا نه ‌

 

[Amin~]

*یجورى همش خوابم میاد









انگار دوغ تو رگامه

 

[Amin~]

*یه بار تو پارک بودم که یه آقایی داد زد
هر کی بستنی میخواد بیاد اینجا...


من به همراه چند نفر رفتیم سمتش...


به همشون بستنی دادو به من که رسید با تعجب پرسید : "تو دیگه کی هستی؟"



همونجا بود که متوجه شدم همه اونا خانوادش بودن ...

 

[Amin~]

رفتم دماغمو عمل كنم دكتره يه نگاهي كرد





گف داداش شما صبر کن یکم دیگه علم پیشرفت کنه کلا سرتو عوض کن :|