نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان انتهای این کوچه بن بست است | مهدیه سجده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

چه بخشی از رمان بیشتر به دلتون نشست و قوی‌تر ظاهر شد؟

  • کارکترها

    رای 23 53.5%
  • فضاسازی

    رای 21 48.8%
  • ژانرها( اجتماعی، عاشقانه، درام)

    رای 13 30.2%
  • دیالوگ و مونوگ‌ها

    رای 17 39.5%
  • تجسم احساسات، روحیات و افکار شخصیت‌ها

    رای 27 62.8%
  • داستان اصلی رمان

    رای 21 48.8%
  • سیر رمان

    رای 11 25.6%

  • مجموع رای دهندگان
    43

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
«به نام خدایی که دلرحم است»
کد: ۴۴۱۲
ناظر: miss_marynovel miss_marynovel


عنوان:
انتهای این کوچه بن‌بست است.
نویسنده:
مهدیه سجده
ژانر:
#اجتماعی #درام #عاشقانه
1020149_6db5c9b8f51b97b72535376d3a3f21b5.jpg
خلاصه:​
خبری تلخ نُه سال تمام در گوشش نجوا می‌کند و نم‌نم شیرازه زندگی‌اش از دست می‌رود. از برادری که حمایتگر بودنش را کنار گذاشته تا مادری که فرزند جدیدش را در آغوش می‌گیرد، همه برای او نقاب غریبگی می‌زنند؛ اما جایی میان زمین و آسمان دست کمک به سمت کسی می‌گیرد که نجات دادنش می‌شود سراشیبیِ تندی به سمت تنها راهی که آدم‌هایی با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

RahaAmini

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,716
پسندها
41,740
امتیازها
61,573
مدال‌ها
45
400083900371_76646.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

**قوانین جامع تایپ رمان**

** نحوه قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران **

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ رمان خود به تاپیک زیر مراجعه کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #3

سلام سلام...
خوبین؟ حال دلتون خوبه؟ خیلی خوشحالم که بالاخره تونستم این رمان رو باهاتون به اشتراک بذارم. از اینکه همراهم هستید ممنونتون هستم. بودنتون برام خیلی دلگرم کننده هست.
من این رمان رو با نظم پارت میذارم تا همیشه همراهم باشید.
انقدر برای نوشتنش ذوق داشتم که نتونستم تا چهارشنبه صبر کنم ...
دوستای جدیدی که با شروع این رمان باهام قراره همراه باشید از الان میگم دوستون دارم و حواسم بهتون هست. دوستای قدیمی هم که در جریان هستن؛)
هر نظری دارید حتما تو پروفایلم بگید.
دوستون دارم .
«به نام الله که ارام جان است»
شروع: ۰۱/۰۸/۱۷



مقدمه:
همیشه دوست داشتم شب‌ها لیست بلند بالای فیلم‌های مورد علاقه‌ام را بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
«برداشت آسمان را چون کاسه ای کبود
و صبح سرخ را لاجرعه سر کشید
آنگاه
خورشید درتمام وجودش طلوع کرد... .»

سلام سلام...
الهی که خوب باشین شروع دوباره قصه روامیدوارم دوست داشته باشین و بازم همراه رمان بمونین :)

برادرم با کله شقی، شوهر مامان معصومه را راهی زندان کرده و من حالا برای دومین بار برای خریدن داروهای مامان مجبورم از کارت او خرج کنم. افتضاحش دقیقاً اینجاست که مهدی خودش هم نیست تا این حس مزخرف و لعنتیِ نامعلوم کمتر روحم را بخورد!
با صدای نازک پرستار پشت دخل داروخانه، از فکرهای بی‌انتها بیرون می‌آیم و چشم از اسم ناصر یحیایی که روی حاشیه کارت حک شده، برمی‌دارم.
- میشه یه مقدارش رو از این کارت بردارید؟
زن جوان با لبخند سر تکان می‌دهد و من کارت خودم را دستش می‌دهم. با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
- مهدیه!
با لپ پف کرده و دهان پر ادامه می‌دهد:
- من امشب شیفت شبم علی کار داره نمیاد، مینا مزاحمتون نیست؟
باقالی درشتی را گوشه لپم می‌چپانم و به شیشه براق و سیاه ماشین مدل بالایی چشم می‌دوزم.
- آخر کار دست خودت میدی میکائیل، از شیش صبح تابوق سگ همش داری کار میکنی.
سر تکان می‌دهد و کلافه کف دستش را روی موهای کوتاهش می‌کشد و من هنوز معتقدم این مدل مو مانند دوران سربازی‌اش به صورت کشیده و تو پر او می‌آید.
- چاله چوله نیست که...همش چاهه چاه! پر نمیشه لامصب.
پوزخند می‌زند و اینبار دستش را به سبیل چخماقی سیاهش می‌کشد:
- مال مفت چسبیده‌ها!
با ابروی هشتی‌اش به کاسه رو به اتمام باقالی و لپ پر من که از طعم شور آبلیمو و گلپر کمی می‌سوزد، اشاره می‌کند.
- خودت دادیش دست من.
دندان‌های ریزِ ردیف و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را..

سلام...
الهی حه حال دلتون خوب باشه...
دوستون دارم:)
________________________________

- عافیت باشه.
از گوشه چشم‌های کشیده‌اش، شاکی نگاهم می‌کند:
- هی بپیچون! میون‌بر رو ول کردی خودت رو انداختی تو دست انداز... .
باز میان حرفش می‌پرم تا به نقطه انتهای جمله و به قول خودش چاه دیگری نرسیم:
- نگفتی؟
چشم از من می‌گیرد، شانه‌های پهن لاغرش را بالا می‌اندازد و کاپشن یشمی چریکش* را به تکیه کوتاه و یخ کرده صندلی می‌چسباند:
- چمیدونم...آرزوی من و تو چیه؟ اینا هم لنگه ما.
لب‌های گوشتی و خطی‌ام پایین می‌خزند و در سرم «آرزوها» هزار بار تکرار می‌شود، آنقدر آرزو دارم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم
________________________________________
سلام...
الهی که خوب باشید...
از اینکه رمان رو ویرایش کردم و دوباره قرار پارت گذاری کنم خیلی خوشحالم چون بودن شما برام خیلی حس خوب و قشنگیه...
امیدوارم که پارتای ویرایش شده رو هم دوست داشته باشید.
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #8
صدای گمشده در غارهای مسدودم
فرود آمده از قله ایی مه آلودم


سلام دوباره...
الهی که حالتون خوب باشه...
باید بگم ابتدای قصه و مقداری جزییات عوض شده پس خوشحال میشم که از اول پارت‌ها رو بخونید و نظرای قشنگتون رو بهم بگید :)

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
«باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم.

سلام سلام...
واقعا خیلی خوشحالم که دوباره قصه رو شروع کردم....دوستون دارم:)
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Mahdiye sajdeh

نویسنده افتخاری
سطح
33
 
ارسالی‌ها
829
پسندها
33,444
امتیازها
58,173
مدال‌ها
17
ای گنجشک آخرین شاخه
به دوردست‌ها نگاه کن
آیا هنوز کودکی می‌خندد؟
____________________________________
سلامم..سلاممم خوبین؟!
روزتون قشنگه؟ دلتون برای قصه تنگ شده بود؟ هنوز دوسش دارید؟
تموم پارتا عوض شدند و قصه انگار از اول شروع شده و من دلتنگ بودنتون هستم!
میشه از اول قصه رو بخونید و نظرتون رو برام بنویسد؟!
میدونید دلم براتون تنگ شده؟
دوستون دارم:)


جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

بالا