• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ماورای رموز | فاطمه ناصری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Thv
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 58
  • بازدیدها 3,123
  • کاربران تگ شده هیچ

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
ماورای رموز
نام نویسنده:
فاطمه ناصری
ژانر رمان:
#عاشقانه #درام #تاریخی #علمی_تخیلی #معمایی
کد رمان: ۴۴۲۰
ناظر: ANAM CARA ANAM CARA


خلاصه: تاریکی‌ها همیشه در میانه‌های دیواره‌های پوشالین از هم گسیخته پنهان گشته تا روشنایی‌ها را با مه‌های سیاه شومشان از میان بردارند، اما هرگز موفق نمی‌گردند چرا که خوبی‌ها تا ابد همان طور که پرودگار می‌خواهد پیروز گشته چه در اوج ظاهر ماجرا و چه در باطن همیشه اینگونه خواهد بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,423
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
19
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
مقدمه:
در جاده‌ی نابودی روشنایی‌ها دختری از جنس امید و با بال‌هایی از جنس پرواز بلند می‌شود تا سایه‌های شوم ناامیدی را که بر انسان‌ها چیره گشته است نابود سازد، اما درکنار این موضوع قصد داشت در حقیقت افسانه‌ی کهنی را که از گذشتگانش شنیده بود اثبات کند ، ولی با چالش‌هایی روبه‌روست که انجامشان در زمینی که هر لحظه در حال فروپاشی و نابودیست به معنای واقعی کلمه غیر ممکن است!
کشف رازهایی از جنس درخشندگی نورها به درهای بسته‌ی تو در تویی که روشنایی را گرفتار کرده‌اند کمک می‌کند تا این رموز کشف شده آزادی یابند؛ روشنایی‌ها از میان شکاف آزاد خواهند گشت، آری درخشندگی‌ها بالاخره بیرون خواهند آمد و حقیقت را به جهانیان نشان می‌دهند!
***
خرگوش سفیدی به نام همیلا با همسرش خرگوش کویری راه راه زندگی می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
سفیدک بسیار زیبا بود به قدری که شباهت زیادی به برف داشت، برای همین هم پدر و مادر او این نام را برایش انتخاب کردند. بچه‌خرگوش در واقع یک فرشته بود که از آسمان به زمین فرود آمده بود. او یکی از برترین فرشتگان هفت آسمان بود که به‌خاطر دستور خداوند به زمین آمده بود، در اصل پروردگار به او چنین دستوری داد (حق نداری تا زمانی که پدر و مادر زمینی‌ات را خوشحال، ثروتمند و بخشنده نکرده‌ای پایت را به آسمان بگذاری و بار دیگر وارد بهشت شوی! اگر تو را آن‌طور که دلت می‌خواهد پرورش ندهند فورا به سوی من و جایگاه خودت بازگرد. حالا برو دستور مرا به اجرا برسان!) خداوند او را بر زمین نهاد و به او قدرتی بخشید که بتواند به اندازه نوزاد خرگوش شود و داخل تنه درخت شود و توما او را پیدا کند و پرورش دهد. سفیدک دختری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
همیلا کمی ترسید ولی به هر شیوه‌ای که امکان داشت ترس و نگرانی‌ها را از خود دور می‌کرد. شاید زیاد فکر کردنش به چیزهای ترسناک و وحشتناک باعث اتفاق ناگواری شود.
همیلا بازهم به راه خود ادامه داد تا این‌که به محلی که کرم‌های شب‌تاب می‌خواستند رسید، آن‌جا در واقع تونلی بود که به صدها تونل دیگر ختم می‌شد و احتمالا خطرات زیادی در آنجا بود پس خرگوشک گیج و منگ مانده بود و فقط یک راه انتخاب داشت. کرم‌ها او را راهنمایی کردند، آنها به زبان اشاره یا نوشتاری صحبت می‌کردند.
با هم جمع شدند و با گرد آمدنشان عدد پنجاه را تشکیل و فلشی به آن تونل کشیدند که این حرکت در اصل به معنای در اصلی بود؛ شاید هم نجات پیدا کردن و درست بودن و سعادتمند شدن... به هر حال به راهنمایی‌شان وارد شد.
همیلا قلبش تند‌تند می‌تپید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
نامه به اتمام رسید، فرشته بارها و بارها این حرف را به او تاکید کرد، بسیار نصیحتش کرد و گفت:
- این سخنان را فراموش نکن! همیشه تا زمانی که در این دنیا هستی به خاطر بسپار وگرنه آن فرزندی را که خدا همان‌طور به شما عطا نمود پس خواهد گرفت و به آسمان باز می‌گرداند. خیلی مراقبش باش! زیرا او یکی از فرشتگان پروردگار است، اوست که توانای شکست‌ناپذیر است.
فرشته (یکی از دوستان سفیدک یا همان نورا) همیلا را صدا زد تا کمی جلوتر رود و اداکند. همیلا با خوشحالی تمام جواهرات را گرفت و آن‌ها را در جیب بزرگ نارنجی لباسش پنهان نمود تا بتواند آن را همراه خود ببرد.
فرشته بار دیگر به او چیز دیگری داد و گفت:
- این جعبه را بگیر و همیشه در کنار خودت نگه دار. هیچ‌گاه آن را به کسی نشان و ادا نکن زیرا اگر چنین نکنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
بالاخره پس از بارها و بارها تلاش و کوشش فراوان توانستند از داخل چاه به بیرون خود را روانه سازند.
موفقیت را همیشه با زحمت و همت فراوان می‌توان به دست آورد و در این شکی نیست مگر آن‌که خودت نخواهی! پس نمی‌توانی موفقیت را که شاید از آن چیزی که فکرش را می‌کنی به تو نزدیک تر باشد، پس بخواه تا به دست آوری.
پس از بیرون آمدن، خرگوش را به زمین گذاشتند! همیلا از آنها تشکر فراوان نمود و خداحافظی کرد. پرندگان صحرایی با خوش‌حالی زیاد به طرف سرزمین مادریشان روانه شدند.
همیلا با خوش‌حالی به سراغ هیزم‌هایی که در جنگل جمع‌آوری کرده بود رفت و با نخی همه‌ی آنها را به هم بست تا به خانه بازگردد .
او خیلی عجله داشت زیرا همان‌طور که می‌گذشت زمان هم طی می‌شد پس خیلی سریع به راه افتاد، اگر شب هنگام فرا می‌رسید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
توما اگر چه کنجکاو شده بود که چه‌گونه طلاها را به دست آورده است ولی از آنجایی که این روزها برایش اتفاقات بسیار عجیب،‌ غریب و بسیارشگفت‌انگیز رخ می‌داد که باعث پیشرفت بیشترش می‌شد... .
بنابراین سوالی در مورد ماجرای چاه نپرسید. او باز هم به سخنانش ادامه داد:
- هر چند شکر نعمت‌هایی که خداوند به ما بخشیده است را کنیم باز هم نتوانسته شکر نعمت‌های خدا را به جای آوریم!
همسر همیلا حرف او را تاکید نمود و باری دیگر گفت:‌
- برو و فردا این‌ها را بفروش تا بتوانیم از زندگی خوب و راحتی برخوردار شویم، دختر نازمان نباید بر روی این زمین حصیری بخوابد؛ او مریض می‌شود باید قدر این زیبای خفته را بدانیم و بهترین چیزها را برایش فراهم آوریم! پروردگار او را به ما بخشیده است و نمی‌خواهد که او را برنجانیم پس همان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
توما او را دید، دلش به حالش سوخت و زیر لب گفت:
- من با فروش جواهرات پول زیادی به دست می‌آورم اما بدنیست به نیازمند کمک کنم... چون ثواب و پاداش دو چندان از سوی پروردگار دریافت می کنم و به اضافه‌ی برطرف کردن نیازمندی او آن مرد و خانواده‌اش را خوش‌حال می‌کنم. از این کار لبانم خندان می‌شود و برای آنکه توانسته‌ام گره‌ای از گره‌ها و مشکلات را بگشایم و نیازی را برطرف نمایم.
او به مرد فقیر دو قطعه از بزرگ‌ترین قطعاتی را که به همراه داشت داد و در آخر با لب خندان از او خداحافظی کرد.
مرد فقیر خیلی‌خیلی خوشحال شد و برای او دعای نیکی کرد و همچنین از او بسیار تشکر هم نیز نمود.
توما راهش را ادامه داد تا بتواند خود را به بازار برساند و پولی به دست آورد و با آن لباس‌هایی گران قیمت و زیبا برای دخترش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Thv

Thv

مدیر تالار گردشگری + گوینده انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
تاریخ ثبت‌نام
20/9/21
ارسالی‌ها
1,453
پسندها
4,686
امتیازها
24,573
مدال‌ها
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
مرد طلا ساز هزار سکه‌ی دینار به او داد و خداحافظی کرد و بار دوم گفت:
- امیدوارم بتوانی نیازمندی‌هایت را برطرف کنی.
توما بسیار خوش‌حال شد، با پول زیادی که به دست آورده بود قدم‌زنان به دنبال دکان‌های دیگری می‌گشت؛ او دنبال دکان لباس فروشی می‌گشت! از فاصله‌ی دوری دکانی را دید که لباس‌های بسیار زیبا و برازنده‌ی شاهزادگان را می‌فروشند بنابراین مسیرش را به سمت آن دکان عوض کرد.
مگر چه می‌شود من هم مانند اشرافی‌ها لباس بخرم و مانند آنان زندگی کنم... دختر ما از یک شاهزاده چه کم دارد! به‌راستی که شاهزادگی برای او برازنده و لایق اوست، چیزی در خوبی و صداقت و زیبایی کم ندارد و مطمئن هستم که از شاهزادگان واقعی بهتر و لایق‌تر است!
توما اگرچه می‌دانست لباس‌های آن دکان‌ها برای دخترش یا خانواده‌شان که از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Thv

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا