متون و دلنوشته‌ها دلبر را به من بازگردانید(((:

[SETAREH LOTFI]

نطفه ای که به بی کسی
قرار بزرگ بشه
کال باشه
خوندی،فهمیدی و هم دل بودی

 

[SETAREH LOTFI]

خود نیز باور نداری رفته ای مرا باور داری اما رفتنت را نه تو نیز ماند دیگران نمی توانی باور کنی که رفته ای اما من می گویم به سلامت خوشبخت باشی و پیروز بی وفا

 

[SETAREH LOTFI]

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

 

[SETAREH LOTFI]

تـو با قلب ویرانه مـن چـه کردی؟

ببین عشق دیوانه مـن چـه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم

توبا بال پروانۀ مـن چـه کردی؟

ننوشیده ازجام چشم تومستم

خماراست میخانۀ مـن چـه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟

تـو با حسرت شانۀ مـن چـه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

سفرکرده باخانۀ مـن چـه کردی؟

جهان مـن از گریه ات خیس باران

تـو با سقف کاشانه ي مـن چـه کردی؟

 

[SETAREH LOTFI]

اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم

 

[SETAREH LOTFI]

چه رسم جالبی است
محبتت را میگذارند پای احتیاجت
صداقتت را پای سادگیت
سکوت را پای نفهمیت
نگرانیت را پای تنهاییت
و وفاداریت را پای بی کسی
و آنقدر تکرار می کنند که خودت باور می کنی تنهایی و بی کس و محتاجی

 

[SETAREH LOTFI]

برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !

 

[SETAREH LOTFI]

یادمه یبار وسط دعوا داد زد گفت:

انقد اخلاقت مزخرفه

کـه هیچ کسی رو جزء مـن نداری!

احمق بود دیگه نمیفهمید

انقد دوسش دارم

کـه نیاز بـه دیگران ندارم

همین حالا بـه اندازه مو هـای سرم

رفیق خوب دارم

اونو دیگه ندارم

تـو آخرین دعوا داد کشید گفت

انقد سرت با رفیقات گرمه

کـه اصلا منو نمی بیني

نمی خواست بمونه

دنبال دلیل می گشت

 

[SETAREH LOTFI]

دیدی آرام آرام دلمان به بی کسی صدایمان به سکوت،چشمهایمان به تاریکی عادت کرده اند؟

 

[SETAREH LOTFI]

همه چیز خنده دار بود !

داشتن تو

بودن من

ماندن ما

رفتن تو

رفتن من

این همه آه !

گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد… !