متون و دلنوشته‌ها دلبر را به من بازگردانید(((:

[سـایهـ سـار؛]

از این ناراحت نیستم کـه

اونی کـه باید می‌شد نشد

از این ناراحتم

چرا با این‌کـه میدونستم اشتباهه

با سماجت تمام ادامه دادم

از این‌کـه واستادم

تا بـه بدترین شکل ممکن ببازم

 

[سـایهـ سـار؛]

دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ؛
دست تمنایی به سویم دراز کرد؛
خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه؛
دنیا عوض شده است؛٬
کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق …!

 

[سـایهـ سـار؛]

رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند

 

[سـایهـ سـار؛]

دلم از بی کسی غمگین است
ولی کویر تنهاییم را با بهشت پر از نامردی عوض نمیکنم

 

[سـایهـ سـار؛]

نمیتونم ببخشمت دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم گندیدی و بریدمت

 

[سـایهـ سـار؛]

عشق یعنی تو را کسی از دور
به خیابان بی کسی بکشد
مثل دستی که حجم مردن را
شکل یک بوته اطلسی بکشد!!

 

[سـایهـ سـار؛]

میخواهی بروی؟

خب برو…

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو…

 

[سـایهـ سـار؛]

در سرای بی کسی، کسی ب در نمی زند!!
ب دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند!!

 

[سـایهـ سـار؛]

قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود…………….

نمی بخشمت……………………..

 

[سـایهـ سـار؛]

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ….
برگرد