• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم تراژدی رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد | یکتا عنصری نویسنده انجمن یک رمان

کدام شخصیت رمان را دوست دارید یا باهاش ارتباط می‌گیرید؟


  • مجموع رای دهندگان
    18

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #211
حضور کسی را چند قدم دورتر از خود حس می‌کنم. گوش‌هایم اما هنوز مشغول صدای پشیمان مامان است. پشیمانی که دیگر سودی ندارد.
- متأسفم.
آهسته‌تر از دقایقی پیش زمزمه می‌کنم:
- منم.
و سرم را به سرعت سوی کسی که می‌دانم کیست، می‌چرخانم. خونم از فکر اینکه رها چقدر از حرف‌هایم را شنیده، به جوش می‌آید. او اما نه از حرکت ناگهانی‌ام هل می‌کند و نه نگاهِ خیره‌اش را از رویم برمی‌دارد. پهلویش را به صندوق بزرگ ماشین تکیه داده و آن دسته گل نه چندان خوش قیافه‌ را همراه با کیسه‌‌ای در دستش نگه داشته. پر از حرص تلفن را قطع کرده و در جیبم سر می‌دهم.
- اگه فال گوش ایستادنتون تموم شد می‌تونیم بریم؟
بی‌آنکه ذره‌ای از حرفم شرمنده شود، با تک خنده‌‌ای سر تکان می‌دهد و دوباره گردن راست می‌کند. خنده‌هایش امروز خسته است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #212
مقابل ساختمان شیری رنگ بیمارستان می‌ایستیم. من اول پیاده می‌شوم، او هم ریموت می‌زند و به سمت صندوق می‌رود. کیسه‌ی کوچکِ در دستم با وزش باد تاب می‌خورد. نمی‌دانم باید منتظرش بمانم یا راهم را بکشم و بی‌خبر بروم. این‌گونه زشت می‌شود؟ آخر مردی که شاید این روزها بیشتر از هرکس دیگری حواسش به من بوده است، لیاقت یک تشکر هم ندارد؟ نه! الان قدردانی از او هیچ معنی ندارد. نه تا وقتی مظنون به ظن است.
- اتفاقی افتاده؟ چیزی می‌خواید بگید؟
سرش را که تا کمر در صندوق خم کرده بود، بالا آورده و از پشت درِ آن پرسش‌گر نگاهم می‌کند. توپ درون کیسه میان مشتم فشرده می‌شود.
- نه، یعنی آره...یعنی نمی‌دونم!
لعنتی به ذهن آشوبم می‌فرستم و در چشم‌های گیجش زل می‌زنم.
- مسخره نیست که من الان به‌ خاطر لطف‌هاتون، به خاطر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #213
بر خلاف من او علاقه‌ای به ادامه‌ی بحث ندارد که با پلک فشردن قدم دیگری بر می‌دارد تا از کنارم بگذرد. مظنون‌ها همیشه از اعتراف فرار می‌کنند.
- فکر می‌کردم هنوز هم سعی دارید قانعم کنید که اشتباه می‌کنم، چی شد؟
می‌ایستد. بعد آرام به سمتم می‌چرخد. من به جلو خیره شده‌ام. به ماشین‌هایی از طبقات مختلف که باهم مسابقه می‌دهند. ‌گویی در پایان راه جام نفیسی انتظارشان را می‌کشد، غافل از آنکه فقط سوخت خودشان را زودتر تمام می‌کنند. زیر سایبان بیمارستان، شانه به شانه‌ام، دقیقاً کنار دستم ایستاده است و می‌توانم نفس‌های کلافه‌اش را در سکون شهر بشنوم.
- هیچ‌کدوم از کارهایی که تا الان انجام دادم یا حرف‌هایی که زدم برای توجیه کردن خودم نبوده. اصلاً! شما آزادید در مورد من مثل تمام‌ آدم‌هایی که دور ایستادن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YEKTA ONSORI

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا