• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم تراژدی رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد | یکتا عنصری نویسنده انجمن یک رمان

کدام شخصیت رمان را دوست دارید یا باهاش ارتباط می‌گیرید؟


  • مجموع رای دهندگان
    18

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #161
گردش هرچه بیشتر نگاهم در محوطه، اخم غلیظ بر صورت بی‌روحم را کم‌رنگ‌تر می‌کند. تصور زندگی آدم مدرنی چون رها، آن هم پسر پرویز ستوده در این محمله‌ی قدیمی و خانه‌‌ی باصفا عجیب، عجیب است. حین به ریه کشاندن بوی خوش گل‌ها در هوای مرطوب اطراف، انتهای شالم را تمیز می‌کنم. رایحه‌ی دلچسبی تمام اتمسفر را به نفع خود شورانده؛ چیز شبیه سیب‌های شیرینِ درختی، اما قوی‌تر.
همزمان که با حفظ فاصله از رها راه می‌روم تا سگش باز به جانِ نداشته‌ام نیفتد، آستین مانتویم به سرشاخه‌ی درختان برخورد می‌کند. نمی‌دانم چه سِری است که این موجود سیاه و سفیدِ بی‌نمک چنین پاگیرم شده.
- از سگ‌ها می‌ترسید؟
پلک می‌‌زنم و سوزش چشمانم را خوب حس می‌کنم. باد زمستانی تمامم را یخ‌‌بندان ساخته و سردی وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #162
همین‌طور که میان درختان صنوبر و گردوهای کنار دیوار قدنم می‌زنیم، به انتهای باغ می‌رسیم. تازه نگاهم گره می‌خورد به ساختمان سوله مانندی که درِ کوچک آهنی برای ورود و خروج دارد. مبهوت و با تعجب نامحسوسی سر به سمت او می‌چرخانم.
- این‌جا کجاست آقای ستوده؟
برعکس منی که درجا می‌ایستم، او با آسودگی محض به سمت همان ساختمان تک‌طبقه می‌رود. حینی که پشت به من قلاده‌ی سگش را کناری می‌بندد، سر روی شانه می‌چرخاند و نگاه از گوشه‌ی چشمش نثارم می‌شود.
- خودتون الان می‌بینید.
و در مقابل نگاه مات شده‌ی من با همان لبخند لانفیک وارد ساختمان می‌شود. از سر حرص محکم پلک می‌فشارم و این مرد می‌میرد یک‌بار مثل آدم جواب دهد؟! دستِ آزادم روی بازویم چنگ می‌شود و با نهایت بدبینی جلو می‌روم. در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #163
دلم می‌خواهد همین وسط خودم را بکشم. گرمای رادیاتورها انگار زیر پوستم دویده که نفسم چنین سنگین است. ناخن‌هایم گوشت بازوهایم را می‌چلانند و دندان‌هایم، پوسته‌ی نازک شده‌ی لبم و خدا امروز را به خیر کند. صدای تک‌سرفه‌ی محکمش در گوشم می‌پیچد. درحالی که اشاره می‌زند بنشینم با خنده‌ای فروخورده و شیطنتی زیر پوستی رو به من می‌افزاید:
- به خاطر کارایی که داشتم و باید زود تمومشون می‌کردم از شما خواستم بیاید این‌جا؛ این‌جا در واقع... .
چشمانِ درشت آبی‌اش را به گونه‌ای که من هم متوجه اطراف شوم دور اتاق می‌چرخاند. محیطِ نورگیر اتاق با کاغذدیواری‌های طرح آجر احاطه شده و هارمونی جالبی با تمِ چیدمان دارد.
- این‌جا دومین جایِ موردعلاقه‌ی منه! برای من پر از حس خوب و مثبته،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #164
دندان برهم می‌سایم و کمی بی‌ادبانه با چشم‌غره‌ای سر می‌چرخانم. کمرم را به پشتی نرم مبل می‌چسبانم و کیف ترمه‌ی بی‌ربط به لباس‌هایم را در آغوش می‌کشم. گرما و ملودی گوش‌نوازِ پیچیده در اتاق پلک‌هایم را سنگین می‌کند. شاید هم حجمه‌ی دردهای انباشته در سینه‌ام چنین بر توانم چیره گشته است که تا نهایت جان خسته‌ام.
- اوضاعتون رو به راه شد؟
کمی سرم را حرکت می‌دهم که درد بدی در رگ‌های گرفته‌ام می‌پیچد. دستم بی‌اختیار بر گردن خشکم می‌نشیند و با ابروهای بالا جهیده به اویی که حالا از جا برخاسته و به سمت کارتن‌ها می‌رود، خیره می‌شوم. رو به من روی زمین زانو می‌زند و به چک کردن محتوای کارتن‌ها مشغول می‌شود. مستقیم نگاهش می‌کنم و طبق قاعده‌ی نامشخصی انگشت شست و اشاره‌ام را به هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #165
پوسته‌ی لبم را با حرص می‌کنم و پوزخند می‌زنم از این‌که نمی‌توانم بگویم این فقط یکی از معضلات لاینحلِ زندگی من است. آب گسِ دهانم را قورت می‌دهم؛ گلویم تا منتهی‌الیه می‌سوزد.
- بگذریم آقای ستوده، من خودم می‌تونم مشکلاتم رو حل کنم.
محکم درجا می‌ایستم و پاهایم مغرورانه برهم عمود می‌شوند. من شاید سلول به سلول تنم درد کند، شاید روز به روز آتش درونم شعله‌ورتر شود و هر آن مرگ را بیشتر در آغوش بکشم، اما هرگز نشان نمی‌دهم واقعاً چقدر شکسته‌ام. از این‌که هنوز نگاهم نمی‌کند ابروهایم سخت هم‌آغوش می‌شوند و من نمی‌دانم سکوت طولانی این مرد را باید خوب تلقی کنم، یا بد؟ حینی که شال بلندم را با دست نگه می‌دارم، دست به سمتش دراز می‌کنم. لحظه‌‌شماری می‌کنم تا تماس را وصل کند و این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #166
آبِ گلویم با زخمی که می‌زند هم پایین نمی‌رود. نفسِ لعنتی سخت در جایش مانده است. با وجودِ خشمی که در رگ و پی‌ام جولان می‌دهد، می‌کوشم آرام بمانم. چشمم روی خودش و دستش می‌چرخد و زبانم به اقتدای آژیرِ قرمزِ مغزم، بی‌اراده می‌چرخد.
- دستتون رو بردارید.
دستش را که برنمی‌دارد هیچ، این‌بار برمی‌خیزد و فشار دستش دور مچم بیشتر می‌شود؛ فقط کمی و من حس می‌کنم رگ‌های دستم می‌سوزند و قلبم و تمامِ وجودم! قدمی جلو می‌آید، عقب می‌روم. کمی سر روی شانه کج می‌کند و یک تایِ ابروی بورش را سوالی بالا می‌دهد.
- می‌گید حل شده؛ اما جفتمون هم دیروز دیدیم که حل نشده. چی باعث میشه یه آدم ان‌قدر دروغ بگه؟!
من همیشه صلابت صداها را دوست داشتم، ولی ضرب و زوری که این صدا در کمالِ نرمش دارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #167
نبض تپنده‌ی سرم را پشت گوش می‌اندازم و پر از متانت نگاهش می‌کنم.
- تمومش کنید آقای ستوده! من برایِ حرف زدن راجع به اوضاع زندگیم این‌جا نیومدم. به چه حقی درباره‌ی مسائلی که به شما مربوط نیست از من... .
زبانم درجا بند می‌آید. نه به‌ خاطرِ درد تیرکشی که در قلبم می‌پیچد و تا مچ دستم امتداد می‌یابد و نه به خاطرِ بالا آمدن اسید معده‌ام. فقط آن زمان که سرش را هم راستای سرم پایین می‌کشد و مستقیم در نگاهم خیره می‌شود؛ زبانم به تعاقبِ نفسم بند می‌آید.
- به حقی که همین مدتِ آشنایمون بهم میده. به حقی که رفتارِ غیرمعقولِ اون آدم بهم میده، به حق سکوتِ غیرمعقول‌ترِ اطرافیانتون و به حقِ این‌که خودتون هیچ کاری برای خودتون انجام نمی‌دید! کافیه؟ یا بازم بشمارم؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #168
سرم از شنیده‌هایم درد می‌کند. این مرد چه کار می‌کند با من؟ چه می‌داند؟ چه می‌خواهد بداند؟! رفتنش کافی است! رفتنش کافی است تا افکارم به هم بپیچد. تا تلخی حرف‌هایش در جانم رسوخ کند و دردهایم را به یاد آورم. یادم بیاید که چگونه زنده‌زنده سوخته‌ام، در منجلابی افتاده‌ام که هر روز بیشتر گندش در می‌آید و اطرافیانم...اطرافیان من، هیچ کاری نمی‌کنند! فقط این لجن را بیشتر هم می‌زنند، فقط می‌شوند زخم روی زخم، درد روی درد! و من...در دل پوزخند می‌زنم. او چه می‌داند که برایِ کاری انجام دادن در حق من، خیلی دیر شده است. آشیان مُرد! قبل از بهار، با بهار و بعد از او هم هنوز در خود می‌میرد و آخ که فقط نفس می‌کشد...باید بکشد!
"دلم می‌خواد یه چند وقتی تو این دنیا نباشم
تو دنیایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #169
نمی‌دانم چقدر این‌جا خوابیده‌ام. یعنی خواب که نه! فقط چشم‌هایم را بسته‌ام. شاید چند دقیقه، شاید ساعت‌ها...زمان مثل پرده‌ی مه نازک شده است. پلک‌هایم را که انگار با چسب به هم چسبانده‌اند، به زور باز می‌کنم. هاله‌ی تاری که دورم پیچیده است کم‌کم محو می‌شود و از پسِ کور سوی نگاهم، یک جفت چشم آبی می‌بینم. صورتش، دقیقاً مقابل صورتم است. روی صندلی نشسته و مانند من، با فاصله از من سر بر میز نهاده است. دستم شالِ بلندم را چنگ می‌زند. موسیقی قطع شده است و من متوجه نشده‌ام. او برگشته است و من نفهمیده‌ام، لحظه‌هاست که به سمتم متمایل است و من حس نکرده‌ام و شاید هم دقیقه‌هاست که خیره‌خیره نگاهم می‌کند و من متوجه نشده‌ام. انگار تازه بسته‌ی در دستم را دیده باشد، پرسشگر خیره‌ام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,407
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #170
فصلِ پنجم
«‌مرا از دور تماشا کن، من از نزدیک غمگینم»

با غیظ عقب می‌کشم و صدایم از بلندی موسیقی، رو به فریاد می‌رود:
- دست به موهای من زدی نزدی ها!
جیغ رو اعصابی که می‌کشد، سردردِ چند روزه‌ام را تشدید می‌کند و لعنت بر آهنگِ مزخرفی که این دختر پلی کرده است.
"دخترک کوچه بغلی، ابرو کمون چشم عسلی
بدجوری عاشقت شدم با اون نگاه اولی
کوچولوی آتیش‎پاره، خیلی دلم دوستت داره
این پا و اون پا کردنت کلاه سرم نمی‎ذاره"
صورتش به سرخی می‌گراید و موهای نسکافه‌ای‌اش را که از کلاهِ توربان مخملش بیرون ریخته‌اند، می‌کشد. حرصش کاملاً در لبخندی که از این گوش تا آن گوش کش می‌دهد، ملموس است.
- ببین خوشگلم؛ تهِ تهش می‌خوام جلوی اون زلفای واموندت رو چتری بزنم دیگه. تازه قبلاً هم این‌طوری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا