• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن‌فیکشن متوسط فن‌فیکشن دوقلوهای خاندان ویزلی | رها.اس کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MOHANDES
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 1,692
  • کاربران تگ شده هیچ

کدومو بیشتر دوست داری؟ D;


  • مجموع رای دهندگان
    8
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
بعد از چند سال پارت جدید:610605-17b75dcd35733148d682e2850a11722a:


جرج منتظر شنیدن حرف فرد ماند اما بجای آن صدای بلند خروپف بلند شد و صورت جرج درهم رفت...‌ .
- فرد، جرج!!
صدای خانم ویزلی جرج را از خواب بیرون پرتاب کرد و فوراً بر روی تختش نشست.
جرج سرش را به طرف فرد چرخاند اما او را در خواب عمیق دید. پوفی کشید و با افتادن نگاهش به ساعت، خواب از سرش پرید و فریادی کشید:
- دیر شده!! یه ساعت دیگه باید ایستگاه قطار باشیم!!
فرد سریع به طرف زیر تختش سقوط کرد و شروع کرد به دست‌و پا زدن تا چمدان چهارخانه‌ای اش را از یر تخت بیرون بکشد.
جرج پتو را بر روی فرد انداخت و به طرف در دوید که پا بر روی موجودی ریز گذاشت و بر روی زمین سر خورد.
فریادی کشید و درحالی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
جرج ناله‌ای کرد و با ناراحتی درحالی که تکه‌نانی را در دهانش می‌گذاشت جواب داد:
- من خیلی گشنمه اصلاً جون ندارم!
آقای ویزلی با صورتی خندان حرف جرج را اصلاح کرد:
- انرژی!
خانم ویزلی، جینی گریان و جرج با تعجب به طرف آقای ویزلی برگشتند که ادامه داد:
- مشنگ‌ها به جون ندارم، می‌گن انرژی، یه چیز نامرئی یه‌جورایی عین جادوی خودمون که با شکلات بیشتر می‌شه!
خانم ویزلی اخم کرد و لیوان شیری را جلوی جرج گذاشت و غرید:
- بس کن آرتور! مشنگ‌ها چی‌کار دارن به جادو؟ اونا فقط با ربق کار دارن.
آقای ویزلی شرش را پشت‌سرهم تکان داد و فوراً گفت:
- نه‌نه مالی! برق نه ربق، برق‌هم انرژی حساب می‌شه و انرژی یه چیز بزرگ‌تره! اونا با انرژی بهتر زندگی می‌کنن.
جینی سریع به طرف آقای ویزلی رفت و بر روی پایش نشست و گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
فرد و جرج با خوش‌حالی چمدانشان را داخل چرخ‌‌دستی گذاشتند و شروع کردند به دویدن سمت دیوار سکوی نه و سه چهارم⁴ از بین دیوار خمیر مانند رد شدند و با شگفتی به قطار قرمز رنگ که با بخار خاکستری رنگش دانش‌آموزان را بدرقه می‌کرد خیره شدند.
بسیاری از خانواده‌های دانش‌آموزان برای بدرقه‌ی آن‌ها آمده بودند.
با نشستن دست خانم ویزلی گریان، آن‌ها به حرکت افتادند و از جلوی دیوار کنار رفتند.
از بعضی جاها صدای قهقه و بعضی جاها صدای اشک ریختن و زمزمه بلند می‌شد.
دخترکی مو گندومی با صورتی سرخ از گریه در آغوش ساحره‌ای که ردای بلند مشکی پوشیده بود فرو رفت.
از کنار آن‌ها رایلی وایت سال چهارمی باچشمان آبی رنگ درخشانش به طرف خانواده‌ی ویزلی دوید.
موهای صاف و لخت مشکی رنگش بر روی هوا می‌رقصید و چشمانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
فرد خال‌خالی را از درون جیبش دراورد و به سمت پرسی، آویزان نگه‌داشت:
- بگیرش، سعی داشت موش‌های شکری جرج، و شکلات‌های قورباغه‌ای من رو بخوره!
جینی با اخم جیغ زد:
- اوه تو رو به‌خدا پرسی موشت رو جمع کن، من‌هم چندبار مچش رو وقتی داشت آدامس‌های جادوییم رو می‌دزدید گرفتم.
پرسی با اخم، انگشتش را به سمت وسط عینکش برد و روی دماغ استخوانی‌اش صاف کرد:
- لطفاً چرت نگید. من غذای مخصوص خال‌خالی رو هر روز می‌دم.
جرج شکلکی درآورد و صدای پرسی را تقلید کرد:
- لطفاً چرت نگید. من غذای مخصووص خال‌خالی رو هر روز می‌دم!
آقای ویزلی درحالی که بر روی شیشه‌ی عینکش ها می‌کرد گفت:
- بس کنید بچه‌ها. وقتی برای کریسمس برگشتید یه حفاظی قفسی چیزی برای خال‌خالی درست می‌کنم.
خال‌خالی جیغی کشید و درحالی که انگشت پرسی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
چارلی با خوش‌حالی دستانش را بر روی شانه‌ی فرد و جرج گذاشت و گفت:
- خیلی خب همه‌مون می‌ریم تو یه کوپه، اون ته وود برامون جا نگه‌داشته.
پرسی اخم‌هایش را درهم کشید و به سمت چمدانش خم شد:
- من می‌رم پیش دوستام، هنوز اونقدر عقلم رو از دست ندادم تا با فرد و جرج یک‌جا باشم‌.
بدون حرف دیگری چمدانش را بر روی کف راه‌رو می‌کشید و دور شد.
چارلی ابروهایش را بالا انداخت و با خنده به طرف فرد و جرج برگشت:
- هی بچه‌ها شما که نقشه‌ای ندارید نه؟
فرد قدی کشید و همراه با خمیازه‌ای زودتر از جرج جواب داد و به راه افتاد:
- معلومه که نه چارلی! من کل دیشب از خستگی خوابم برد.
جرج شانه‌به‌شانه‌ی فرد قدم برداشت و ادامه داد:
- البته دلیل نمی‌شه که آروم نباشیم. مگر این‌که تعداد زیادی موش شکری بگیری.
چارلی از پشت‌سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
چارلی وارد کوپه‌ای شد و چمدان‌هایشان را زیر تخت هل دادند. پسر سال چهارمی با پوست رنگ پریده که بالای ابرو اش زخمی کج و صاف خودنمایی می‌کرد بلند شد و دستش را به آن‌ها گرفت و لبخندی زد:
- سلام خوش‌اومدین بچه‌ها. هی چارلی اون داربد امسال خیلی به‌کارمون اومد تا همراه پدرم یه چوب ،چوب‌دستی فوق‌العاده از دوستانش بگیریم.
چارلی قهقه‌ای زد و با نیشخندی رو به فرد و جرج گفت:
- بچه‌ها ایشون دوست من وود الیورِ، مثل من نیست پس امیدوارم تا رسیدن به هاگوارتز شیطنتی نکنید.
فرد و جرج متوجه شدند که چارلی به اخلاق و زخم بالای ابروی وود اشاره می‌کرد.
آن‌ها دست دادند و با کنجکاوی بر روی صورت وود زوم کردند. وود موهای پرپشت قهوه‌ای تیره و چشمانی قهوه‌ای روشن درست برخلاف رنگ موهایش داشت.
فرد که نتوانسته بود تحمل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
وود سرش را بالا آورد و کم‌کم صورتش پنچر شد.
فرد و جرج تکیه برهم خوابشان برده بود و چارلی مشغول نوازش قورباغه‌اش بود و برقک بر روی شانه‌اش خوابیده بود.
هیچ‌وقت نمی‌دانست راز این داستانش چیست، که تا می‌گوید همه خواب‌شان می‌گیرد.
فرد به سرعت یکی از چشمانش را باز کرد و بعد از برسی اطرافش باز چشمش را فوراً بست.
کوپه تکانی خورد و قورباغه بر روی زمین افتادو به سرعت زیر تخت پناه گرفت.
جرج خمیازه‌ای ساختگی کشید و گفت:
- عه، چارلی قورباغه‌ت! من میارمش.
سپس بر روی زمین نشست و سرش را زیر تخت برد.
در کوپه باز شد و پسرکی تیره پوست با موهای فر و چشمانی درشت چمدانش را جلو کشید:
- سلام! من لی جردنم! جاهای دیگه پره و می‌تونم.
فرد که متوجه شد او یک سال اولی است با خوش‌حالی بلند شد و دستش را جلو برد:
- بله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
قورباغه‌ی سیاه شده از لای دندان‌های لی لیز خورد و با سر سبز شده‌ی براقش، بر روی دستان وارلی پرید و قوری کرد.
لی جلوی دهانش را گرفت و مبهوت و متعجب به همه نگاهی انداخت و عقی زد.
نگاهش بر روی دانه‌های برجسته‌ی ریز و درشت قورباغه نشست و اسید معده‌اش به سمت گلویش سرازیر شد و... .
وود زودتر دست به‌کار و مایع حال بهم‌زن را با جادویی پاک کرد. چارلی درحالی که با اخم به فرد و جرج نگاه می‌کرد دستمالی را به طرف لی گرفت:
- لی باید زودتر می‌گفتم که این دونفر.
لی فوراً دستانش را تکان داد و با هیجان گفت:
- نه‌نه! این معرکه‌ترین و باحال‌ترین شوخی‌ای بود که باهام انجام شده!
چارلی و وود بهت‌زده به لی نگاه کردند. فرد و جرج با غرور دست‌شان را جلو بردند و هم‌زمان گفتند:
- باهامون دوست می‌شی؟!
لی با خوش‌حالی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
فرد و جرج در دومین سال تحصیلی‌شان این مخفی‌گاه را که مخفی‌گاه غارتگران نام داشت را کشف کرده بودند.
فرد و لی بر روی نقشه‌ای خم شده بودند و با ورود ناگهانی جرج، از جای پریدند.
صورت سراسر از نگرانی جرج، احساس نگرانی را به آن‌ها انتقال می‌داد و فرد فوراً پرسید:
- چه اتفاقی افتاده؟!
جرج نفس تازه‌ای گرفت و پشت‌سرهم شروع به حرف زدن کرد:
- رایلی و چارلی داشتند توی زمین کوییدیچ با گروه تمرین می‌کردن که رایلی از ارتفاع بزرگی سقوط کرد. خون زیادی ازش رفته و شنیدم که بچه‌ها می‌گفتند حالش خیلی بده!
رنگ فرد پرید و شروع به دویدن کرد تا زودتر خودش را به درمانگاه برساند.
جرج شانه‌ی فرد را گرفت، تا او را نگه‌دارد:
- اون رو بردن سنت مانگو! چارلی باهاش بود بهتره از اون بپرسیم!
***​
چارلی در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
نفس عمیقی کشید و به سمت بطری‌های ممنوعه‌ی قرمز رنگ رفت. بطری‌های که خاطره‌های داخل آن برای مرور دوباره خوب نبودند.
بطری‌های قرمز رنگی به رنگ قلب زخمی و خونین فرد... .
***
عمه مارگات داخل عمارتش درحالی که فین‌فین می‌کرد تندتند قدم می‌زد.
خانواده‌ی ویزلی و بقیه‌ی خاندان در آن‌جا جمع شده بودند تا ببینند عمه مارگات چه تصمیمی می‌گیرد.
رایلی خودش را در اتاق حبس کرده بود و دیگر صدای گریه‌ی او خاموش شده بود.
دستان عمه مارگارت مشت شد و سرجایش خشک زد:
- آره! آره! اون باعث خجالت خاندان ماست، باید طرد بشه. آره این بهترین کاره!
آرتور غرید:
- ماری! می‌فهمی چی میگی؟! ما این‌جا جمع نشدیم تا اسم رایلی رو خط بزنیم. جمع شدیم تا راه‌حلی برای این مشکل پیدا کنیم.
فرد و جرج نگاهی به یک‌دیگر انداختند تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MOHANDES
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا