- ارسالی‌ها
- 4,600
- پسندها
- 50,314
- امتیازها
- 77,373
- مدال‌ها
- 77
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #11
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
-
تذکر:
نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.
مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:
1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)
2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی
3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.
و...
قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:
1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.
2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.
3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:
4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آنها امید نوشتن خواهید داد.
رتبه دوم BSY داستان کوتاه مجنونگران عید پاک | سونیا جباری کاربر انجمن یک رمان
- نویسنده موضوع MONTE CRISTO
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 14
- بازدیدها 1,790
- کاربران تگ شده هیچ
- ارسالی‌ها
- 4,600
- پسندها
- 50,314
- امتیازها
- 77,373
- مدال‌ها
- 77
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #12
در پس این ضعف، زمین سرد به ضرب زانوهای خموش دخترک را به آغوش می‌کشید.
هارمونیک بی‌توجه به درد صعب‌العلاجی که در پاهای بی‌جانش به قلیان افتاده، خود را بغ کرده به سوی آن پیکره‌ی نهفته در تاریکی هل می‌دهد.
در ژرف‌های ظلمات اتاق پنجاه متری، پسر نوجوانی را می‌بیند که هیکل باریکش را به کمک ساعدهای کبودش به سوی او سوق می‌دهد و با ناله‌هایی دلخراش، جان نیم‌بند هارمونیک را در چنگال حقیقت می‌آزارد.
اندی نمی‌گذرد که هارمونیک با دلی بی‌قرار و غمی که دیگر افسار گیسخته، خود را شتاب‌زده به زمین می‌افکند و تنه‌ی سست و بی‌جان برادر بیمارش (هدریک) را در قامت آغوش خویش، دلواپس جای می‌دهد.
ناله‌های نامفهوم و جیغ‌های ظریف آن پسر نسبتاً جوان در گوش‌های تیز شده‌اش اکووار می‌پیچید و همچو نمکی اعلا دل خون شده‌ی...
هارمونیک بی‌توجه به درد صعب‌العلاجی که در پاهای بی‌جانش به قلیان افتاده، خود را بغ کرده به سوی آن پیکره‌ی نهفته در تاریکی هل می‌دهد.
در ژرف‌های ظلمات اتاق پنجاه متری، پسر نوجوانی را می‌بیند که هیکل باریکش را به کمک ساعدهای کبودش به سوی او سوق می‌دهد و با ناله‌هایی دلخراش، جان نیم‌بند هارمونیک را در چنگال حقیقت می‌آزارد.
اندی نمی‌گذرد که هارمونیک با دلی بی‌قرار و غمی که دیگر افسار گیسخته، خود را شتاب‌زده به زمین می‌افکند و تنه‌ی سست و بی‌جان برادر بیمارش (هدریک) را در قامت آغوش خویش، دلواپس جای می‌دهد.
ناله‌های نامفهوم و جیغ‌های ظریف آن پسر نسبتاً جوان در گوش‌های تیز شده‌اش اکووار می‌پیچید و همچو نمکی اعلا دل خون شده‌ی...
امضا : MONTE CRISTO
- ارسالی‌ها
- 4,600
- پسندها
- 50,314
- امتیازها
- 77,373
- مدال‌ها
- 77
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #13
پروتوهای امید صورت گندمگون هارمونیک را درخشنده‌تر از هر زمانی دیگری به نمایش گذاشته است. طرح زیبای لبخند حتی یک لحظه هم از قاب لبان قیطانی او زدوده نمی‌شود...هدریک نیز با تمام بد قلقی‌هایش در گوشه‌ی پذیرایی برروی مبل‌های حنایی رنگ آرام گرفته و در سکوت، مشتاقانه انتظار می‌کشد.
کمتر از نیم‌روزی تا وصالش با آکراهام باقی نمانده است؛ لیک حضور بی‌وقفه‌ی آن مرد شرور و ازدواجی از پیش تعیین شده نیز آن‌قدری قوا ندارد که شوق و ذوق هارمونیک برای دیدن خرگوش عید پاک را زائل کند.
تنها دلشکسته‌ی جمع سی‌بلی است که با گذر هر ثانیه مرگ تدریجی را با تمام گوشت و خونش تست می‌کند. با فکر به اینکه دخترکش فردا عروس مردی می‌شود که مسبب دق مرگ شدن همسرش است، سمت چپ سرش با سوز و گداز تیر می‌کشد. گاهی در خفا خود را...
کمتر از نیم‌روزی تا وصالش با آکراهام باقی نمانده است؛ لیک حضور بی‌وقفه‌ی آن مرد شرور و ازدواجی از پیش تعیین شده نیز آن‌قدری قوا ندارد که شوق و ذوق هارمونیک برای دیدن خرگوش عید پاک را زائل کند.
تنها دلشکسته‌ی جمع سی‌بلی است که با گذر هر ثانیه مرگ تدریجی را با تمام گوشت و خونش تست می‌کند. با فکر به اینکه دخترکش فردا عروس مردی می‌شود که مسبب دق مرگ شدن همسرش است، سمت چپ سرش با سوز و گداز تیر می‌کشد. گاهی در خفا خود را...
امضا : MONTE CRISTO
- ارسالی‌ها
- 4,600
- پسندها
- 50,314
- امتیازها
- 77,373
- مدال‌ها
- 77
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #14
میهمانان جدید که شامل دو برادر کوچک آکراهام، ویلیام و ویلسون...خواهر جوانشان آکیله و همسر این بانوی بسیار شیک پوش و زیبا هادسون هستند، به سوی ولنتینی که با غرور و ابروهای حلالی تاب داده آنها را زیر نظر گرفته است، پا تند می‌کنند.
بانو آکیله که در آن پیرهن قدی مغز پسته‌ای به الهه‌ی زیبایی‌ها می‌مانست، از برادرانش پیشی می‌گیرد و با وقار و متانتی مثال زدنی مادر تند مزاجش را در آغوش می‌کشد؛ سپس با احترام از آغوش سرد مادرش دل کنده و کناری می‌ایستد.
در این هنگام ویلیام و ویلسون دوقلوهای همسانی که در نظر اول از یکدیگر قابل تشخیص نیستند، از دامن راسته‌ی فیروزه رنگ ولنتین آویزان شده و با تخسی فاحشی جثه‌ی لاغر مادرشان را می‌فشارند.
آکیله که از عدم حضور برادر بزرگش در آن لحظه حیرت کرده، صدای ظریف...
بانو آکیله که در آن پیرهن قدی مغز پسته‌ای به الهه‌ی زیبایی‌ها می‌مانست، از برادرانش پیشی می‌گیرد و با وقار و متانتی مثال زدنی مادر تند مزاجش را در آغوش می‌کشد؛ سپس با احترام از آغوش سرد مادرش دل کنده و کناری می‌ایستد.
در این هنگام ویلیام و ویلسون دوقلوهای همسانی که در نظر اول از یکدیگر قابل تشخیص نیستند، از دامن راسته‌ی فیروزه رنگ ولنتین آویزان شده و با تخسی فاحشی جثه‌ی لاغر مادرشان را می‌فشارند.
آکیله که از عدم حضور برادر بزرگش در آن لحظه حیرت کرده، صدای ظریف...
آخرین ویرایش
امضا : MONTE CRISTO
- ارسالی‌ها
- 4,600
- پسندها
- 50,314
- امتیازها
- 77,373
- مدال‌ها
- 77
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #15
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
امضا : MONTE CRISTO
موضوعات مشابه
داستان کوتاه در حال تایپ
داستان کوتاه تبعید از زندگی | یاسمین سعیدی (بهار۷۸) کاربر انجمن یک رمان
