- تاریخ ثبتنام
- 4/9/20
- ارسالیها
- 5,145
- پسندها
- 155,303
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 30
سطح
43
- نویسنده موضوع
- #21
مورداک هم پوزخندی زد. همانطور که بلند میشد، چند بار به پشت زن جوان کوبید و به سمت پلهها رفت. کایلی چند لحظه مرد میانسال را تماشا کرد که به خاطر درد پایش به سختی از پلهها بالا میرفت. دیدن اینکه تنها مردی که نقش پدر را برای کایلی بازی کرده بود در چنین وضعیتی که دارد روز به روز پیرتر میشود دردناک بود. حتی همان چند دانه موی سفید رنگ میان باقی موهایش هم او را آزار میداد.
زن سرش را تکان داد تا حواسش پرت نشود. روی صندلی چرخید و به سراغ پروندهها رفت. با دیدن قطر پروندهی اول نفسی بیرون داد و درش را باز کرد. اولین قتل در شهر «بِرنتوودِ تنسی» رخ داده بود. جسد مقتول، در ساعت چهار صبح در حوالی شهر توسط مزرعهداران، بدون سر پیدا شده. طبق گفتهی مزرعهداران، در آن موقع تنها یک ون سیاه کوچک...
زن سرش را تکان داد تا حواسش پرت نشود. روی صندلی چرخید و به سراغ پروندهها رفت. با دیدن قطر پروندهی اول نفسی بیرون داد و درش را باز کرد. اولین قتل در شهر «بِرنتوودِ تنسی» رخ داده بود. جسد مقتول، در ساعت چهار صبح در حوالی شهر توسط مزرعهداران، بدون سر پیدا شده. طبق گفتهی مزرعهداران، در آن موقع تنها یک ون سیاه کوچک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.