• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم فانتزی رمان نفرین دث‌ساید: طغیان (جلد دوم) | محمد جواد وفایی نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Death Stalker
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 120
  • بازدیدها 6,192
  • کاربران تگ شده هیچ

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
آن‌ها همان روز، بعد از انجام کارهای نیمه‌تمام و امضای چند کاغذ برای سفرشان به سمت بوستون راهی شدند. با رانندگی دریک حدود چهار ساعت و نیم در جاده بودند، با حساب این‌که در بین راه در پمپ بنزینی توقف کردند تا باک ماشین را محض احتیاط کمی پرتر کنند و همین‌طور قهوه‌ای بخورند. در بین راه کار دیگری غیر از صحبت نداشتند. گاهی اوقات کاری که همیشه خسته‌کننده به نظر می‌رسید در موقعیتی جدید جالب و سرگرم‌کننده بود. دریک انسان جالبی بود، می‌خواست چیزهای بیشتری یاد بگیرد اما همزمان می‌ترسید که این چیزها بار مسئولیتش را سنگین‌تر کنند. بیشتر اوقات دوست داشت از نامزدش حرف بزند، گاهی از خوبی‌های او می‌گفت و گاهی هم بدی‌ها. دریک گفت:
- می‌خوام ازت به عنوان کسی که توی پرونده‌هایی مثل این شرکت داشتی یه سوالی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
آن‌ها حدود ساعت پنج به بوستون رسیدند. آن‌جا شهری شلوغ و پر سر و صدا بود؛ در نگاه اول چیزی از نیویورک کم نداشت اما رفته‌رفته می‌شد تفاوت‌هایی را دید. غروب آفتاب درون انعکاس شیشه‌‌های ساختمان‌های بلند کمی گول‌زننده به نظر می‌رسید. کوچه‌های کوچک‌تر که در حوالی شهر قرار داشت خالی از رفت و آمد ماشین‌ها بودند. بچه‌هایی روی پیاده‌رو ایستاده بودند و با خوشحالی بیسبال بازی می‌کردند. دوچرخه‌سوارانی که به نظر از دبیرستان برمی‌گشتند با خنده این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند. درخت‌ها در آن ساعت وقتی نور خورشید در هال غروب برگ‌هایشان را روشن می‌کرد، آن‌ها را شبیه برگ درختان بازی نشان می‌داد.
دو کارآگاه بعد از کمی گشتن توانستند کمپ ترک اعتیاد سایکلز را پیدا کنند. هردویشان از ماشین پیاده شدند و دریک در آن را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
چند دقیقه‌ی بعد آن‌ها در سالنی بزرگ، پشت یک میز گرد درست روبه‌روی یک پسر جوان لاغر نشسته بودند. او صورت گندمی و همین‌طور موهای بلوند و پرپشتی داشت. پنکه‌‌هایی که از سقف سالن آویزان بودند با بادهایشان،‌ موی بلوند او را تکان می‌دادند و جلوی صورتش می‌آوردند. با این‌که هیکلش لاغر بود اما به نظر می‌رسید روزگاری دوران اوجی برای خودش داشته. در نگاه اول تنها چیزی که از آن چهره مشخص نبود اعتیادش بود اما قضاوت از روی ظاهر تنها یک قضاوت عجولانه بود.
آنتونی دستانش را از هم باز کرد و پرسید:
- چی شده؟ پدرم باز دوباره گند زده؟
کایلی و دریک به هم نگاهی انداخت. منظور آن پسر دقیقاً از باز هم گند زده چه بود؟
وولف با تشر ادامه داد:
- گوش کنین، من قبلاً به اون رئیس احمقتون همه‌چیز رو توضیح دادم، حتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
کایلی که از همان اول حرکات و لحن صحبت آنتونی را زیر نظر گرفته بود چند تقه با مشتش روی میز زد و پرسید:
- چطور کارت به این‌جا کشید آنتونی؟
پسر سرش را پایین انداخت و پوزخندی زد. انگار با خودش می‌گفت حتی اگر حقیقت را هم بگوید کسی باورش نمی‌شود. زبانش را دور دهانش چرخاند و گفت:
- این چیزیه که بیشتر افراد همسن من بهش دچار میشن. دوست داری چی بشنوی کارآگاه؟ رفیقای ناباب؟ غرور جوونی؟ هرچی می‌خوای بگو تا منم همون رو بهت بگم.
- من پرونده‌ت رو خوندم وولف، تو دانشجوی خوبی بودی. نفر اول توی کلاس پدافندهای الکتریکی، روابطت توی دانشگاه عالی بودن. تازه شعر هم می‌گفتی.
چشم‌های خاک‌خورده و خسته‌ی پسر که روی نقطه‌ای متمرکز مانده بود ناگهان برق کوچکی زد. انگار حرف‌های نورمن که تنها چند ثانیه طول کشیده،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
دریک به ابروهایش حالت خاصی داد و گفت:
- اینم جزو اون دسته عادت‌هاییه که وقتی میارنت این‌جا باهاش خو می‌گیری؟ چون خیلی مزخرف بود پرسیدم.
کایلی گفت:
- تا دوره‌ی درمانت تموم نشده نمی‌تونیم بهت کمک کنیم آنتونی، روالش اینه.
پسر دو دستش را روی میز کوبید. از عصبانیت دندان‌هایش با صدای تق و توقی روی هم می‌خوردند و بدنش می‌لرزید. گفت:
- شما متوجه نیستین، من اصلاً معتاد نیستم که بخوام این‌جا بمونم.
دریک پوزخندی زد. به پشت صندلی‌اش تکیه زد و دست به سینه شد. می‌شد در آن صورت پرادعایش نوعی زرنگ‌ بازی را دید. انگار کسی نمی‌تواند به او کلک بزند. مرد گفت:
- هر کی این‌جاست این رو میگه.
- گوش کنین، تنها شرایطی که می‌تونم از این‌جا برن اینه که پدرم بیاد و رضایت کامل بده وگرنه این آسایشگاه تا چند سال من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
وقتی از ماشین پیاده می‌شدند هوا دیگر تاریک شده بود. چراغ‌های خیابانی که در آن بودند، در حال روشن شدن بودند و نورهایی از سمت تابلوهای برق و تبلیغاتی فروشگاه و مغازه‌ها دیده می‌شد.
دریک پیش‌قدم شد. مطب دکتر «آدام فیلد» نه بزرگ بود نه کوچک. بیشتر شبیه مطب‌هایی بود که افراد خاصی را معاینه و درمان می‌کرد. تنها مشتریان در حال حاضرش دریک و کایلی بودند. همه جای سالن انتظار که با چراغی کم نور روشن مانده با چوب‌های قهوه‌ای روشن تزیین شده بود. حتی میز چوبی منشی پیر و عبوس آن‌جا هم با همان چوبی ساخته شده بود. او بعد از مدتی نگاه‌های عجیب از زیر عینک مستطیلی‌اش با تلفنی به دکتر مطب زنگ زد و اجازه‌ی ورود آن‌ها گرفت. دو کارآگاه از جایشان بلند شدند و به داخل اتاق رفتند. اتاق دکتر جای شیک و جالبی بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
چند دقیقه‌ی دیگر، قهوه از راه رسید. دکتر فیلد کمی در مورد اختلالات روانی آبراهام وولف توضیح داد. نتایج و همین‌طور عادت‌هایی که توسط این اختلالات شکل می‌گرفتند، عملاً روی خوشی از مردی که به تازگی همسرش را از دست داده به جامعه نشان نمی‌داد. چندین بار دادگاه برای انتقال او به تیمارستان تشکیل شده بود اما در نهایت، با کمک پسر و دکترش توانست آزادی‌اش مانند شن و ماسه‌ای در مشت نگه دارد.
دو کارآگاه اندکی بعد از دکتر برای وقتی که گذاشته تشکر کردند و گفتند که اگر باز هم به مشکلی خوردند پیشش برمی‌گردند. زمانی‌که کایلی بیرون می‌رفت، باد سردی که همراه ماشین زباله در کوچه‌ها پرسه می‌زد به صورتش خورد و موهایش را تکان داد. او دست در جیب کتش کرد و در خود فرو رفت. دریک نفسی بیرون داد. با دهان کج به آسمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
خانه‌ی وولف در طرف دیگر شهر بود و این یعنی مسیر طولانی برای طی کردن داشتند.
آن‌ها حدود ساعت هشت شب به خانه‌ی مورد نظر رسیدند؛ خانه‌ای دو طبقه و ساده. در آن خیابان، هر خانه به اندازه‌ی مشخص شده‌ی پنج متر از هم فاصله داشتند که در وسط این فاصله هم، پرچین‌های چوبی قرار داشت. تا جای مشخصی از خیابان، همه‌ی خانه‌ها تقریباً با یک شکل و اندازه ساخته شده بودند.
کایلی و دریک از ماشین پیاده شدند و به چراغ‌های خاموش خانه نگاهی انداختند. تنها خانه‌ای کن در حال حاضر آن‌قدر ساکت و سیاه بود که کایلی فکر کند شبیه محفل اشباح است همان خانه بود. چمن‌های بیرونی خانه نامرتب و بلند بودند. بوته‌هایی که بیش از اندازه بزرگ شده بودند فضای حیاط را زشت کرده بودند.
دریک متوجه‌ی نگاه‌های عجیب نورمن به آن خانه شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
نورمن نور چراغ قوه را روی دیوار سمت راست و تابلوهای نقاشی که به دیوار چسبیده بود انداخت و مشغول تماشایشان شد. یکی از آن‌ها، طراحی صورتی بود که چشم نداشت و دیگری منظره‌ای از یک جنگل ترسناک را به تصویر می‌کشید. دریک در آن بین روزنامه‌ی تا شده‌ی روی یکی از کاناپه‌ها برداشت و با اخم گفت:
- تاریخ این روزنامه حداقل مال چهار ماه پیشه... تقریباً همون موقعی که وولف از دکتر فیلد ماشین قرض گرفته بود.

- به نظرت اون موقع هم کسی این‌جا زندگی می‌کرده؟
دریک وقتی به آشپزخانه که در پشت سرش قرار داشت رفت و ظرف‌های نشسته‌ی سینک را دید جواب داد:
- بعید می‌دونم.
او در یخچال را باز کرد و بلافاصله بوی شیر ترشیده همراه چند بوی بد دیگر از آن بیرون زد. کارآگاه زیر لب گفت:
- اوه خدای من.
در آن سمت کایلی دست از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

میم‌ساز انجمن + نویسنده انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/20
ارسالی‌ها
5,145
پسندها
155,313
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
کایلی به سمت میز رفت. زمانی‌که پایش را روی کف چوبی و خاک‌خورده‌ی کف آن‌جا می‌گذاشت می‌توانست صدای خم شدن زیرسازه‌های چوبی آن‌حل را بشنود. زن یکی از کاغذهای روی میز را برداشت و خواست تا با نور چراغ قوه آن را مطالعه کند اما نور چراغی که از سقف آویزان بود به تمام اتاق تابید. کایلی دست دریک را که روی کلید برق کنار در نگه داشته بود دید. او گفت:
- هر کی که این‌جا بوده تصمیم گرفته برف این‌جا رو تا مدت‌ها نگه داره. احتمالاً سیم‌کشیش از خود خونه جداست.
کایلی حواسش را به برگه‌های روی میز جمع کرد. بعضی‌هایشان فاکتورهای فروش چند کارخانه بودند و در نگاه اول چندان مهم به نظر نمی‌رسیدند. بقیه هم یا نقشه بودند یا عکس‌هایی از تراکتور و جرثقیل‌های بزرگ.
کایلی چندتا از برگه‌های فاکتور فروش را جمع کرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Death Stalker

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا