همگانی کافه ادبیات| انجمن یک رمان

[KãrMãW]

گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر

چون ماه شبی میکشم از پتجره سر

افسوس که خورشید شدی تنگ غروب

اندوه که مهتاب شدی وقت سحر

 

[مهدیه احمدی]

دلبر مرو دل میبری
ازجان این تن میبری
دلبر مرو اینجا بمان
در قلب من مهمان بمان
دلبر ملرزان قلب من
دلبر مرنجان جان من
دلبر بری من مرده ام
بی تو پی تو رفته ام
دلبر برفت و دل نبرد
خاطره هایش جا بماند

 

[Osenwt]

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود:(

 

[roro nei30]

هر جای دنیا که باشی
ما که حسمون بهم عوض نمیشه ❤
Elif

 

[Osenwt]

درد داریم که تا این موقع شب بیداریم ورنه هر ادم سالم سر شب میخوابد

 

[Osenwt]

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولــــــــــی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

 

[Osenwt]

دردرون شهر کوران دردها دارم ز بینایی

 

[Osenwt]

مجنون از این دیوانگی ها دست بردار
چون یک نفر تصمیم لیلا را عوض کرد

#اشکان _صمصام

 

[Osenwt]

نگهان دلت میگیرد....
ازفاصله انچه میخواستی
وانچه هستی
#ژوان_هریس

 

[Osenwt]

گفتم : غم تودارم

چیزی نگفت وبگذشت

حافظ خوشابه حالت

یارم گذشت و یارت

گفتا غمت سرآید