مشاعره مشاعره با اشعار کاظم بهمنی

[.MOON.]

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته اند
حرف موسی را نمی فهمد شبان، بی فایده است

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می گردم اما همچنان بی فایده است

توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت

می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم!

 

[m.sina]

توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت

می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم!

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

 

[.MOON.]

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

آتشی بودی و هر وقت تو را می‌دیدم

مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود!

 

[m.sina]

آتشی بودی و هر وقت تو را می‌دیدم

مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود!

در من عاشق، توان ذره‌ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ امتحان بی فایده ست

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند
حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی فایده ست

 

[.MOON.]

ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است

روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم


توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت

می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم:/

 

[m.sina]

ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است

روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم


توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت

می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم:/

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

 

[.MOON.]

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم

تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست

«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود

 

[m.sina]

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم

تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست

«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود

دوستی با تو میسر که نشد نقشه کشیدم
با رفیقان شما دوست شدن فلسفه دارد

گفته بودند که در شهر شبی دیده شدی، حیف
و همین حیف خودش مطمئنا فلسفه دارد

 

[.MOON.]

دوستی با تو میسر که نشد نقشه کشیدم
با رفیقان شما دوست شدن فلسفه دارد

گفته بودند که در شهر شبی دیده شدی، حیف
و همین حیف خودش مطمئنا فلسفه دارد

در پشت دیوار حیاطی شعر خواندی؟

دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟


آیا تو هم با چشم باز و خیس از اشک

خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟

 

[m.sina]

در پشت دیوار حیاطی شعر خواندی؟

دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟


آیا تو هم با چشم باز و خیس از اشک

خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد ِمن اندازه ی یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی حالا که رنگت کرده فصل
از گزند بادهای ه*رز ایمن نیستی

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.