عاشقانه‌ها عاشقانه‌های عطار نیشابوری

[HAKIMEH.MZ]

چومویت مشکبار آمد سفر کن
سحرگه بر صبامویی گذر کن

مرا مویی ز حال خود خبر ده
ز مویت مژده باد سحر ده

 

[HAKIMEH.MZ]

گر قهر كنی سزاي آنم ور لطف كني سزای آنی
صد دل بايد به هر زمانم تا تو ببری به دلستانی

 

[HAKIMEH.MZ]

جان به لب آورده‌ام تا از لبم جانی دهی

دل ز من بربوده‌ای باشد که تاوانی دهی

از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه

زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی

 

[HAKIMEH.MZ]

عشق جمال جانان، دریای آتشین است
گر عاشقی، بسوزی، زیرا که راه این است …

 

[HAKIMEH.MZ]

چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش بـه ماهتاب اي ماه کـه ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

 

[HAKIMEH.MZ]

تنت قافست و جانت هست سیمرغ
ز سیمرغی تو محتاجی به سی مرغ

حجاب کوه قافت آرد و بس
چو منعت می‌کند یک نیمه شو پس

به جز نامی ز جان نشنیده تو
وجود جان خود تن دیده تو

همه عالم پر از آثار جان است
ولی جان از همه عالم نهانست

تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی

ز کوه قاف جسمانی گذر کن
بدار الملک روحانی سفر کن

تو مرغ آشیان آسمانی
چو بازان مانده دور از آشیانی

چو زاغان بر سر مُردار مردی
ز صافی گشته خرسندی بدردی

چو بازان باز کن یک دم پر و بال
برون پر زین قفس وین دام آمال

چو بازان ترک دام و دانه کردی
قرین دست او شاهانه کردی

به پری بر فلک زین توده خاک
همی گردی تو با مرغان در افلاک

وگرنه هر زمان بی بال و بی پر
چو مرغ هر دری گردی به هر در

گهی در آب گردی همچو ماهی
گهی چون آب باشی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[HAKIMEH.MZ]

جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی

نامد گه ان آخر کز پرده برون آیی
ان روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی

 

[HAKIMEH.MZ]

چه سازم کـه سوی تو راهی ندارم
کجایی کـه جز تو پناهی ندارم

مگردان ز من روی و با راهم آور
کـه جز عشق رویی و راهی ندارم!

 

[HAKIMEH.MZ]

برقع از ماه برانداز امشب
ابرش حسن برون تاز امشب

دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب

کارم انجام نگیرد که چو دوش
سرکشی می‌کنی آغاز امشب

گرچه کار تو همه پرده‌دری است
پرده زین کار مکن باز امشب

همچو پروانه به پای افتادم
سر ازین بیش میفراز امشب

مرغ دل در قفس سینه ز شوق
می‌کند قصد به پرواز امشب

دانه از مرغ دلم باز مگیر
که شد از بانگ تو دمساز امشب

دل عطار نگر شیشه صفت
سنگ بر شیشه مینداز امشب

 

[HAKIMEH.MZ]

تنت قافست و جانت هست سیمرغ
ز سیمرغی تو محتاجی بـه سی مرغ

حجاب کوه قافت آرد و بس
چو منعت میکند یک نیمه شو پس

بـه جز نامی ز جان نشنیده تو
وجود جان خود تن دیدهٔ تو

همه ی عالم پر از آثار جان اسـت
ولی جان از همه ی عالم نهانست

تو سیمرغی ولیکن در حجابی
تو خورشیدی ولیکن در نقابی

ز کوه قاف جسمانی گذر کن
بدار الملک روحانی سفر کن