کامل شده مجموعه دلنوشته‌های یخبندان اذهان | دختر اقیانوس کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
***
خسته‌ام، خسته‌ام کردی!
آن‌قدر برایت نوشتم و نامه‌هایم را بی‌جواب گذاشتی که بالأخره خسته شدم...
اما،
کورخوانده‌ای، خیال کردی دست از سرت برمی‌دارم شوالیه‌ی رز به دست من؟
نه! تا زمانی که در این اتاقم برایت می‌نویسم، آن‌قدر می‌نویسم تا وجدانت به درد آید و سراغی از من بگیری!
بخدا جاه‌طلبیم را کم می‌کنم و به همان رزهای قرمزت بسنده می‌کنم... .
آخر چگونه دلت می‌آید با من این‌گونه کنی؟
می‌دانی آن‌قدر از زمان رفتنت گذشته است که تمام گل‌هایت خشک شده‌اند؟! هرگاه پا روی زمین می‌گذارم صدای قرچ و قوروچ خرد شدنشان سکوت خفقان‌آور اتاق را می‌شکند...
دلم نمی‌خواهد پودر شوند؛ برای همین از روی میز رد می‌شوم و فاصله‌ی میز تا زمین را می‌پرم.
چشمت روز بد نبیند، بار اول چنان پریدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
***
تبری از جنس استخوان دست می‌گیرم و به جان این رگ‌هایی که منتهی می‌شود به قلبم، می‌افتم!
می‌خواهم این احساس را از ریشه قطع کنم...
حتماً خیال می‌کنی دیوانه‌ام، آری؟!
درست خیال کردی شوالیه‌ی رز به‌ دست من!
در نامه‌ی قبلی نالیدم و تهدیدت کردم که دست از سرت بر نمی‌دارم، گمان می‌کردم حداقل جوابی هرچند ناچیز حواله‌ام کنی؛ اما به مثال همیشه افکارم در تضاد با عمل‌های تو قرار داشت... .
ای کاش کمِ‌کم جواب رد به سینه‌ام می‌زدی تا از این فکر و خیال‌هایی که جان می‌درد، رها شوم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
***
امان از دست این احساساتی که حتی عقلم هم حریفش نمی‌شود!
مسابقه‌ای بین تو و عقلم ترتیب دادم، می‌دانی در نهایت که برد؟
آری، درست حدس زدی. تو بردی، به مثال همیشه که برنده‌ می‌شوی و خون به دل مغزم می‌کنی... .
در پی نامه‌ی قبلی برایت بگویم...
آن تبر استخوانی‌ای که با اشک و آه ساخته بودم، شکست! شکستنم بلوفی بیش نیست، در حقیقت پودر شد!
قلبم سخت سرم عربده‌کشی می‌کند و سیلی‌های پی‌در‌پی‌اش را حواله‌ی گونه‌هایم می‌کند. پیش خودمان بماند که از شرم گونه‌هایم سرخ شده، شرم این‌که خیال کردم فراموشت کنم! وگرنه سیلی‌های قلبم که این‌گونه گونه‌هایم را گلگون نمی‌کند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
***
دیروز بعد از چند ماه، پا از این اتاق منحوس بیرون گذاشتم...
برخلاف همیشه که لباس سیه به تن می‌کردم و هرکس نمی‌دانست گمان می‌کرد عزیزی از دست داده‌ام، این‌بار لباسی تماماً سفید بر تن کردم!
صورتم را آراستیدم و دزدکی رژ لب قرمزی روی لب‌هایم کشیدم...
خیال نکن برای تو این کار را کردم ها! اصلاً هم اینطور نیست...
گفتم که بی‌خود قند در دلت آب نشود! فقط برای دل خودم این کار را کردم، شوالیه رز به دست من!
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
***
حساب دروغ‌هایی که لابه‌لای نامه‌هایم مخفی شده‌اند، از دستم در رفته...
می‌دانم راست و دروغم را تشخیص می‌دهی؛ اما بازهم دروغ به خوردت دادم و گمان کردم نمی‌فهمی...
راستش را بخواهی، دیروز برای تو رخت سفید و نو تن کردم
گمان کردم جایی بیرون از این اتاق ایستاده‌ای و تماشایم می‌کنی، البته گمان کردم وگرنه خدا عالم است!
عذر تقصیر شوالیه‌ی رز به دست من... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
***
شرمنده‌ام، نامه‌ام نصفِ و نیمه ماند.
نگفتم جدیداً با پدر و مادرم سر یک میز غذا می‌خورم؟ مادرم صدایم کرد برای شام و به اجبار دست از نوشتن کشیدم...
آه که این هم از حسن وجود توست.
مزاحمت شدم که فقط بگویم چرا رژ قرمز زدم...
هیچ می‌دانی چرا؟
فقط به نیت آن رزهای قرمزی که فرستاده بودی!
گمان کردم قرمز دوست داری وگرنه من را چه به رژ زدن، آن هم قرمزش!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
***
دیشب غرق در خواب بود که صدای پاهایی مرا از عمقش بیرون کشید...
راستش گمان کردم تو باشی و نخواهی سیمایت را ببینم، برای همین پلک باز نکردم تا بروی.
شوالیه‌ی من؟
توهم مثل من که تشنه‌ی رزهایت شده بودم، له‌له می‌زنی برای نامه‌هایم؟
یعنی هرشب میاای و نامه‌هایم را می‌خوانی؟ یا فقط دیشب به یادم افتادی و هوس کردی سری بهم بزنی؟!
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
***
«از این پس می‌نویسم برای توی خیالی...»
به حقیقتی مبتلا شدم که قلبم را ریش‌ریش کرد!
بغض دارم و چانه‌ام از فرط گریه می‌لرزد.
دیشب هم به مثال پریشب منتظر ماندم تا بیایی و نامه‌ام را بخوانی، هوس دیدنت به سرم زد و قصد کردم رخ ندیده‌ات را با چشمانم منور کنم...
همان‌دم که صدای پاهای آرامت را شنیدم در جا سیخ شدم و سمتت هجوم آوردم.
حال و حالتی از شوق دیدنت در وجودم قل‌قل می‌کرد که وصف ناشدنی بود!
وقتی رخ به رخ شدم با شوالیه‌ی رز به دستم، می‌دانی چه دیدم؟
سیمای شکسته‌ی پدرم را...
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
***
مانده‌ام، تویی که در خیالم نقش بستی شوالیه‌ی منی یا پدری که برای بهبود حالم شد شوالیه‌ی رز به دست؟!
راستش را بخواهی مقصود نامه‌هایم تو بودی؛ اما گیرنده‌اش پدرم!
سه شبانه روز زار زدم و خود را در این اتاق حبس کردم...
سه شبانه روز با توی خیالی که خیالی بیش نبودی جنگ و دعوا داشتم!
من همچنان دوستت دارم، چه بسا بیشتر.
می‌دانی چرا؟ چون شوالیه‌ی رز به دست من بی‌وفا نبود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
***
قصد کرده‌ام از این اتاق بیرون روم و زندگی جدیدی برای خودم و رؤیاهای یخ زده‌ام رقم بزنم...
می‌خواهم خود را از این منجلاب بیرون بکشم.
غمت نباشد...
قرار نیست فراموشت کنم!
مگر آدم ناجی زندگی‌اش را فراموش می‌کند؟
آری، ناجی زندگی من تو بودی...
پدرم تنها برایم رز می‌گذاشت؛ اما تو بودی که من را از قعر این سیاه‌چال بیرون کشیدی!
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا