[172_رفته بودم حموم که یکی در زد. پرسیدم کیه ولی کسی جواب نداد، درو باز کردم کسی پشت در نبود، یادم اومد من تنهام. رفتم داخل که دوباره در زدن، بیخیال شدم و آب رو باز کردم که صدای ناجوری اومد...به سقف نگاه کردم و دیدم ترک بزرگی خورده. تنها کاری که قبل از ریزش سقف کردم فکر کردن به این بود که اون کسی که در میزد میخواست نجاتم بده...!]