[179_دختربچه داشت از خیابون رد میشد، ماشین رو ندید. ماشین سرعتش زیاد بود، آخه داشت از دست پلیس فرار میکرد...خلاصه میگن بعد از اون تیکههای بدن دختربچه رو کسی نتونست جمع کنه و اون خیابون با اهالیش گرفتار جیغهای شبانه اون شدن... .]
[180_پیش جنگیر، فال گیر و کسی که طلسم میکنه، پیشگو و...نرید! اونها با اجنه کار میکنن و ممکنه یکی از این جنها شما رو تسخیر کنن یا زندگیتون رو نابود کنن!]
[182_یه وقتایی فقط میخوام سرشو با تبر قطع کنم...البته یه بار این کارو کردما ولی بازم دست از سرم بر نمیداره، مدام میگه نوبت منه تلافی کنم! یعنی منظورش چیه؟!]
[183_همسر من روانی شده اون همش سعی میکنه از شر دختر نوزادمون خلاص بشه. من شاهد بودم که بچه رو تو سوپرمارکت رها میکنه، بچه رو هنگام پیادهروی تو خیابون میذاره و حتی اون رو بالای پنکه سقفی قرار میده.
این خیلی ترسناکه...جوری که با بچه نوزادمون رفتار میکنه. «اون بچه ی من نیست،» خیلی وقتها این رو میگه، درسته که حق با اونه...این بچه هدیهای هست که ما از بیمارستان دزدیدیم، بعد از اینکه نوزاد خودمون نتونست زنده بمونه... .]
[185_پنجره بسته بود، پرده ها تکون میخوردن...زلزله نبود، تختم میلرزید، هوا گرم بود، یخ زده بودم...کسی خونه نبود، تنها بودم...اینا تنها چیزایین که یادم میاد قبل از تسخیر کامل بدنم... .]
[186_صدای قلبش صدای ضربانی که میزد روی مخم بود. درست مثل ساعتی که تیکتاک میکرد و باید باتری ساعت رو در بیاری تا ساکت بشه...منم قلبش رو از سینش کشیدم بیرون! الان میتونم در آرامش و سکوت بخوابم. ]
[187_ساعت خیلی عجیب کار میکرد، انگار که یکی داشت اونو دست کاری میکرد...ولی شما اگه چنین چیزی دیدین فقط فرار کنین، اگه میخواین چیزی که من دیدم رو نبینین... .]