مطالب جالب ایست قلبی|ترسناک

  • نویسنده موضوع MOHANDES
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 219
  • بازدیدها 5,693
  • کاربران تگ شده هیچ

Rei Suwa

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/10/21
ارسالی‌ها
562
پسندها
5,153
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #201
[198_انگشت اون نوزاد رو جویدم و سعی کردم قورتش بدم، خون از دهنم به یقم سرازیر شده بود. می‌تونستم خورد شدن استخون انگشت کوچیکش رو زیر دندونم حس کنم.
از خواب بیدار شدم و به طرف دستشویی دویدم، محتویات معدمو بالا اوردم. یه انگشت کوچیک از حلقم بیرون افتاد!]
 
امضا : Rei Suwa

Rei Suwa

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/10/21
ارسالی‌ها
562
پسندها
5,153
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #202
[199_ساعت ۳:۰۰ شب من از صدای جیغ‌های دختر کوچیکم بیدار شدم وقتی پسر بزرگترم داشت سرش رو می‌برید. (اون شیطانه..اون پسر بچه شیطانه)توی سرم می‌پیچید!
و من با اضطراب وارد اتاق پسرم شدم. اون غرق در خواب بود یا خودش رو به خواب زده بود و من پتو رو تا روی سرش بالا کشیدم. و با چماق روی سرش کوبیدم
بار ها و بار این رو تکرار کردم.
صدای خورد شدن جمجش و خونی که رو دیوار پاشیده می‌شد اتاق رو وهم انگیز کرده بود، رفتم تا جنازه دخترم رو ببینم. در رو که باز کردم، دخترم توی اتاقش خواب بود و من بیاد اوردم قبل از خواب قرص‌های توهم‌زا خورده بودم... .]
 
امضا : Rei Suwa

Rei Suwa

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/10/21
ارسالی‌ها
562
پسندها
5,153
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #203
[200_یک شب یکی از بیمارا منو به خونش دعوت کرد
بعد از شام وقتی ازش پرسیدم گوشت چی بود؟
اون با لبخند مرموزی به پای قطع شدش اشاره کرد!]
 
امضا : Rei Suwa

Rei Suwa

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/10/21
ارسالی‌ها
562
پسندها
5,153
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #204
[201_مادرم شب‌ها بالای سر من می ایسته و جیغ می‌زنه. حتی گاهی صورت من رو خراش میده یا به من حمله می‌کنه!
اون بی‌رحم ترین مادر دنیاست. هرچند من اونو با طناب خفه کردم. اما اون حق نداره با من این‌طوری رفتار کنه!]
 
امضا : Rei Suwa

Rei Suwa

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/10/21
ارسالی‌ها
562
پسندها
5,153
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #205
[202_گوشه اتاق ایستاد و گفت: "مطمئنی که می‌خوای برم؟"
با ترس بهش نزدیک شدم: "جز من کسی تورو نمیبینه،اگه نری اونا منو میبرن آسایشگا روانی!"]
 
امضا : Rei Suwa

Rei Suwa

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/10/21
ارسالی‌ها
562
پسندها
5,153
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #206
[203_تصمیم گرفته بودیم باهم دست به احضار بزنیم.
اون شب به همراه دوستم آلفرد به خونه‌ای متروکه رفتیم تا احضار انجام بدیم.
همه چیز وهم انگیز بود. نیمه.های کار صداهای ترسناکی می‌شنیدیم و ما واقعا ترسیده بودیم. پس پا به فرار گذاشتیم.
من به خونه خودم رفتم و به سختی خوابیدم. فردای اون روز به خونه ی آلفرد رفتم تا درمورد شب گذشته با اون حرف بزنم اما جوابی که مادرش داد منو شوک زده کرد
اون گفت: "آلفرد سه روز پیش به مسافرت رفت!"]
 
امضا : Rei Suwa

Farnaz.zar

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/7/21
ارسالی‌ها
817
پسندها
32,469
امتیازها
58,173
مدال‌ها
22
سن
18
سطح
33
 
  • #207
[204_جالب اینجاست این داستانا بعضیاشون "حقیقت" دارند...دقیقاً همینایی که می‌خونین!]
سام علیک:973:
 
آخرین ویرایش
امضا : Farnaz.zar

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #208
[205_شب بود حدود ساعت سه که وقتی از دستشویی برگشتم داداشمو دیدم که روبه روم توی تاریکی وایستاده و داره بهم لبخند میزنه منم یکم ترسیدم ولی بهش محل ندادم وقتی برگشتم اتاقم دیدم داداشم تو تختش خوابه]
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #209
[206_از صبح تا حالا دنبالم بود صمیمی‌ترین دوستم رو میگم اما امروز فرق داشت چرا انقدر سرد بود...امروز قرار بود بیاد خونه ما بهش گفتم از خودش پذیرایی کنه تا برم لباس هام رو عوض کنم اما همین که می‌خواستم برگردم گوشیم زنگ خورد دوستم بود بهش گفتم شوخیت گرفته تو که پایینی چرا زنگ زدی گفت من اصلا امروز حالم بده نه مدرسه اومدم نه خونه شما الانم زنگ زدم درس‌ها رو بپرسم با بهت داشتم گوشیم رو نگاه میکردم که شارژش تموم شد و چندثانیه بعد همه برق‌ها رفت و سردی چیزی رو تو پهلوم حس کردم یه چیزی مثل چاقو... .]
 
امضا : MOHANDES

MOHANDES

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,060
پسندها
10,685
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #210
[207_داشتم حموم می‌کردم که یهو صدای یکی رو شنیدم که کمک می‌خواست ولی صدا از چاه فاضلاب حموم میومد... .]
 
امضا : MOHANDES

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا