مطالب جالب ایست قلبی|ترسناک

  • نویسنده موضوع •|DADA BUG|•
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 219
  • بازدیدها 5,701
  • کاربران تگ شده هیچ

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
[59_ترسناک ترین خانه ی جن زده ی جهان حدود 24000 نفر صاحب داشته که 80 درصد این جمعیت یا مشکل روانی پیدا کردن یا مشکل جسمی پیدا کردن (قطع عضو یا شکستن استخوانای بدن).]

 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
[60_درحالی که سوار دوچرخه‌ام در بزرگراه صحرا از کنار پیرزنی گذشتم. تعجب کردم که او آنجا به تنهایی چه‌کار می‌کرد. همان‌طور که به آینه عقب نگاه کردم تا برسی کنم، او را دیدم که در پشت دوچرخه من نشسته و به من لبخند می‌زند.]

 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
[61_باز صدای ضربه به شیشه را شنیدم. فوراً سرم را به طرف پنجره برگرداندم؛ هیچ‌چیزی یا کسی آنجا نبود.
باز دوباره سرم را به طرف کمددیواری که صدای زمزمه در آن می‌شنیدم برگرداندم.
دوباره صدای ضربه آمد، این‌بار برنگشتم، حس ششمم اجازه نگاه کردن را نمی‌داد. کم‌کم به پنجره نگاه کردم. او آنجا بود! صورت خونینش را به پنجره چسبانده بود و می‌خندید!]


 
آخرین ویرایش
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
[62_ من یه بار داشتم از یه بچه پرستاری می‌کردم. دختره داشت با عروسکاش بازی می‌کرد و دیدم کله یکی از باربی‌هاشو کند و گذاشت تو یه جعبه.
من یواشکی توی جعبه رو نگاه کردم و دیدم توش پر از کله عروسکه! بهش گفتم "چرا این کارو می‌کنی؟" گفت "دارم تمرین می‌کنم." دیگه هیچ‌وقت از اون بچه پرستاری نکردم!]

 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
[63_بیدار شدم و دیدم پسر ۴ ساله‌ام کنارم روی تخت دراز کشیده. ازش پرسیدم "چطوری اومدی رو تخت؟" گفت "باید میومدم تا ازت دربرابر اون چشمایی که برق می‌زدن و بالای سرت وایساده بودن و نگاهت می‌کردن مراقبت کنم!"]

 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
[64_من از دختر همسایه خواستم تا وقتی سرکارم از دخترم مراقبت کنه. وقتی برگشتم بهم گفت همچین مکالمه‌ای رو با دخترم داشته. دخترم: "می‌دونی مردن چه حسی داره؟
- نه.
- می‌خوای بدونی چه حسی داره؟

- اوه نه." دخترم با یه پوزخند روی ل..*باش می‌گه "پس تنهام بذار!"]

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
[65_باز با صدای آزاردهنده گربه‌ای بیدار شدم. به طرف پنجره رفتم تا نگاهی به گربه‌ای که صدایش از خیابان می‌آمد بی‌اندازم.
همه‌جا تاریک بود و تنها چراغ سر خیابان کمی روشن می‌کرد. نگاه خسته‌ام را از خیابان گرفتم و با بستن پنجره صدای خنده ضعیفی از پشت‌سرم بلند شد؛ می‌توانستم سایه گربه نیم انسان را بر روی دیوار ببینم.]
 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
[66_ از خواب بیدار شدم و توی تاریکی دیدم دخترم کنار در ایستاده.
ضربه ای روی شونم احساس کردم، "بابا اون دختر کیه دم در؟]

 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
[67_ارواح همه جا حضور دارند اما گاها از چیزی یا از حضور شما ناراحت میشوند و با این علامت ها به شما هشدار میدهند:
- درمناطقی ک این موجودات ماورایی حضور دارند ب طور ناگهانی هوا سرد خواهد شد.
- صداهایی ک برای شما عجیب هستند نشانه ای قوی میباشند. مانند صدای پا وقتی ک شما تنها هستید. در زدن و یا تقلید صدای نزدیکان شما.
- آنها ممکن است با وسایل بازی کنند. امواج رادیو رو خراب کرده و یا چراغ ها رو خاموش و روشن کنند.

- حتی ممکن است با شما بازی کنند. وسایل شما مانند تلفن همراه و یا ساعت تون رو قایم میکنند و بعد ها درجایی ک هیچ ربطی ندارد پیدا خواهد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : •|DADA BUG|•

•|DADA BUG|•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/11/20
ارسالی‌ها
1,057
پسندها
10,414
امتیازها
30,873
مدال‌ها
21
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
[68_هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم، صندوقچه ای را که پسرم را در آن نگه می دارم را باز می کنم. جمجمه کوچکش را نوازش می کنم و "صبح بخیر" را زمزمه می کنم، البته می دونم که اون دیگه نمتونه جواب منو بده. فقط میخوام بدونه من اونو فراموش نکردم ...
میدونم وقتی این متنو میخونید حتما سوال های زیادی توی ذهنتون به وجود میاد پس بذازید یکم از گذشته براتون بگم من پسر کوچولومو خیلی دوس داشتم وقتی پسرم بر اثر تب فوت کرد، نمیتونستم با مرگ اون کنار بیام اون فقط یک نوزاد بود، و تنها دلخوشیه من توی این دنیا ...
بنابراین سراغ داستان‌هایی که مادرم قبلا برام تعریف کرده بود، آداب و رسوم و افسانه‌هایی که در کودکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : •|DADA BUG|•

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا