مشاعره مشاعره با اشعار عطار

[m.sina]

نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن
خرقهٔ پیروز را دام ریا ساختن

دلق و عصا را بسوز کین نه نکو مذهبی است
از پی دیدار حق دلق و عصا ساختن

نام وصلش به زبان نتوان برد
ور کسی برد ندانم جان برد

وصل او گوهر بحری است شگرف
ره بدو می‌نتوان آسان برد

 

[Tahmine Arjmand]

نام وصلش به زبان نتوان برد
ور کسی برد ندانم جان برد

وصل او گوهر بحری است شگرف
ره بدو می‌نتوان آسان برد

دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیده ی جان روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او روی به دیوار باش

 

[m.sina]

دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است

رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیده ی جان روی او تا بنبیند عیان

در طلب روی او روی به دیوار باش

شمع رویت ختم زیبایی بس است
عالمی پروانه سودایی بس است

چشم بر روی تو دارم از جهان
گر سوی من چشم بگشایی بس است

 

[Tahmine Arjmand]

شمع رویت ختم زیبایی بس است
عالمی پروانه سودایی بس است

چشم بر روی تو دارم از جهان
گر سوی من چشم بگشایی بس است

تو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی
چه دل بندی در این دنیا ایا خاقانی خاکی
که تا بر هم نهی دیده نه این بینی نه آن بینی

 

[m.sina]

تو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی
چه دل بندی در این دنیا ایا خاقانی خاکی
که تا بر هم نهی دیده نه این بینی نه آن بینی

یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد
طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد

مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت
هرچه نه از عشق بود از همه بیزار شد

 

[Tahmine Arjmand]

یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد
طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد

مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت
هرچه نه از عشق بود از همه بیزار شد

دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم م**س.ت
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[m.sina]

دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم م**س.ت
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست

تا سر زلف تو درهم می‌رود
در جهان صد خون به یک دم می‌رود

تا بدیدم زلف تو ای جان و دل
دل ز دستم رفت و جان هم می‌رود

 

[Tahmine Arjmand]

تا سر زلف تو درهم می‌رود
در جهان صد خون به یک دم می‌رود

تا بدیدم زلف تو ای جان و دل
دل ز دستم رفت و جان هم می‌رود

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش

 

[m.sina]

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن

تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش

شیفتهٔ حلقهٔ گوش توام
سوختهٔ چشمهٔ نوش توام
ماهرخ با خط و خال منی
دلشدهٔ بی تن و توش توام
ترک منی گوش به من دار از آنک
هندوک حلقه به گوش توام

 

[Tahmine Arjmand]

شیفتهٔ حلقهٔ گوش توام
سوختهٔ چشمهٔ نوش توام
ماهرخ با خط و خال منی
دلشدهٔ بی تن و توش توام
ترک منی گوش به من دار از آنک
هندوک حلقه به گوش توام

من ش*ر..اب از ساغر جان خورده‌ام
نقل او از دست رضوان خورده‌ام

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.