کامل شده مجموعه دلنوشته‌های سفیر خاتم و هور | دختر اقیانوس کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
***
تیک‌تاک، تیک‌تاک، تیک‌تاک.
این صدا، مرا یاد هور می‌انداخت. یاد نامه‌هایش که در سکوتی که تنها این صدا پخش میشد، می‌خواندم.
سفیرم دیگر نامه‌ای از جانبش برایم نمی‌آورد و جای آن نامه‌های زرد رنگی که روی هم ردیف و کنج تاریک و خلوت اتاقم را تزئین کرده بودند، خالی بود.
به گفته‌ی سفیرم تک‌تکشان را آتش زدم و عشق سوزان هور را در شعله‌های قرمز و رقصان آتش حل کردم.
اغراق می‌کنم آن دقایق، دلم پر می‌کشید برای آن حال و هوای عاشقی با هور. عاشقی با هوری که تنها دست‌نوشته‌هایش سهمم بود و بس.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
***
ستاره‌ها در پهنای شب سوسو می‌زدند و گویا دسته‌جمعی قصد کرده بودند روی ماهِ کامل را کم کنند.
باد با طمأنینه می‌وزید و گاه با شیطنت روپوش سبز و زمردینِ بید مجنون را تکانی می‌داد.
دل‌آشوب بودم. می‌دانستم ستاره‌ها از پس ماه برنمی‌آیند و در نهایت دست جمعی و چون؛ لشکری شکست خورده کورسوی کم‌جانشان را غلاف می‌کنند.
دست سفیر میان انگشتانم می‌لغزد و دمی که می‌آمد را در نطفه خفه می‌کند. نیم‌نگاهی به انگشتان درهم تنیده‌امان می‌اندازم و صدای تپش تند قلبم است که گوش‌هایم را کر می‌کند.
صدای سوت در گوش‌هایم می‌پیچد. مگر سفیرم همان ستاره‌ای نیست که پیغام مرا به هور می‌رساند و بالعکس؟
مگر سفیرم هم از بطن‌های این ستاره‌های جنگجو نیست؟ سفیری که هور را شکست داد؛ قطعاً روزی طمع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
***
نامه‌ی کاهی رنگ را از لای کتاب شاهنامه بیرون می‌کشم و به مُهر قرمز رنگ و طرح شیرش زل می‌زنم.
وسوسه‌ی خواندن این نامه، تنها نامه‌ای که از هور باقی مانده بود، در جانم رسوخ کرده و کششی قوی‌تر از جاذبه‌ی زمین، نگاهم را میخ آن نامه‌ی مجهول کرده بود.
یادم است سفیرم گوش‌زد کرده بود تا زمانش نرسیده نامه را نخوانم؛ اما با این حال قدرت کنترل انگشتانم را نداشتم. چیزی زیر پوستم همچو مار می‌خزید و قدرت اختیار را از من ربوده بود.
تیک‌تاک اعصاب خوردکن ساعت را نادیده می‌گیرم و با دلی به دریا زده، نامه‌ی کاهی رنگ را می‌گشایم و به جملات نستعلیق پیش رویم زل می‌زنم.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
***
می‌شناسمت و می‌دانم زودتر از موعدش این نامه را می‌خوانی.
آگاهم به اینکه، آن روزی که این نوشته‌ها را می‌خوانی رابطه ما تمام شده. عشقی که لابه‌لای این جوهر مستور شده بیش از آن است که تصور کنی.
به یک چیز پی بردم، اینکه ماه وفا ندارد! ماه و ماه و ماه...تو آن ماه مغروری که در آسمان رخ‌نمایی می‌کند نیستی. تو ماهی هستی که با پایان سی روز تغییر جهت می‌دهد و آنقدر هزارتوست که یک تنه قادر است از پس چهار فصل سال برآید و بی‌آنکه زندگی‌ها برایش مهم باشند، بگذرد.
ماهی که تو باشی، دل نداری. تو همان کسی هستی که با وزش ملایم باد برگ‌هایش به رقص در می‌آیند و بی‌توجه به پرتوی نورانی خورشید با باد هم جهت می‌شوی.
اشتباه کردم عاشق روزگاری که تو منشأ رقم خوردنش هستی شدم. می‌گویند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
***
مرواریدهای احساسم دانه‌دانه روی گونه‌هایم رد می‌انداختند و من همچنان به جمله‌ی آخر هور زل زده بودم.
او می‌دانست عاشق چه آدمی شده؛ اما با سخاوت تمام عاشقانه‌هایش را حواله‌ام کرد. حواله‌ی پربار و احساسی که من نادیده گرفتمش و بچه‌بازی تلقی‌اش کردم.
شکستن احساس کسی تاوان بدی دارد و من با آغوش باز این تاوان را میهمان دلِ بی‌دلم کرده بودم.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
***
قلب من رام شدنی نیست. مثل مولکولی‌ام که دو قطبی‌ست و قطب‌هایش با هم سر ناسازگاری دارند.
گاهی چُنان عاشق پیشه‌ی سفیرم که حتی عشق لیلی و مجنون هم به گرد پایم نمی‌رسد، گاهی هم رستمی هستم که با نادانی تمام سهرابش را قتل‌عام می‌کند.
کاش سفیرم برخلاف هور صبری مثل عیوب داشته باشد و منِ بی‌دل را تحمل کند.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
***
در تب می‌سوختم و چشمانم تار می‌دید. بازوی سفیر را محکم چسبیده بودم و به سوالی که چندین هفته خیالم را درگیر کرده بود و همچو خوره به جانم افتاده بود، فکر می‌کردم.
سوالی که جوابش در دستان سفیرم بود و بله و خیراش آتش میزد به جانم یا آبی میشد روی آتش.
- تو می‌دونستی...هور کور نیست؟
حتی از میان غباری که دیدم را تار کرده بود هم می‌توانستم جاخوردگی‌اش را ببینم. دل‌دل می‌زدم تا جوابی دهد که آن‌دم به مذاق من خوش می‌آمد؛ اما او بی‌توجه به حالم، سرد پچ می‌زند:
- آره می‌دونستم.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
***
گاهی تصورات آدم با یک کلمه زیر و رو می‌شود؛ مثل تصور من از سفیرم...
کلماتی که بعد از آن جمله‌ی کذایی‌اش گفت همچنان در گوش‌هایم زنگ میزد.
- هور کور نبود، تو نابینا بودی که خوبی‌هاش رو ندیدی و با یه نامه‌ی عاشقانه‌ی من کلاً قید هورت رو زدی. فکر کردی که هور نابیناست و به‌درد عشق و عاشقی نمی‌خوره؟ اولش فقط خواستم امتحانت کنم و روی کلمات نامه‌ی کاهی رنگ هور خط بکشم و بگم خاتمت تو عاشقی لنگه نداره؛ ولی بعد با نامه‌ی دوم و سومم کامل خودت رو نشونمون دادی. هم به من و هم به هور نشون دادی عاشق واقعی کم پیدا میشه که آدم رو همه‌جوره بخواد. منم مثل هور دست و دلم برات لرزید؛ ولی می‌دونی چیه، تو بهم ثابت کردی که حتی از خمیر هم بی‌ثبات‌تری.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
***
حقایق وجودم همچون پُتک بر سرم کوفته و چه آسان تصورات و خیالاتم ویران شد.
ویرانه‌هایی که حال حکم خانه برایم دارند و تنها موجودات زنده‌ی زیر آن منم و مورچه‌هایی که به هرسو می‌پرند تا از بوی گند احساساتم فرار کنند.
کاش ماشین زمانی وجود داشت تا سفیرم را برمی‌گرداندم و زخم‌های روی قلب هور را تا قبل از اینکه شکافته شود التیام می‌بخشیدم.
 
آخرین ویرایش
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

سرپرست ادبیات + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
13/1/21
ارسالی‌ها
1,781
پسندها
24,106
امتیازها
43,073
مدال‌ها
37
سن
19
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
***
ماه‌ها می‌گذشت و من همچنان چشم انتظار سفیری بودم که بی‌خداحافظی رفته بود.
حتی لایق ندانست بگوید و بعد تنهایم بگذارد؛ گویی انتظار می‌کشید تا هرچه زودتر من نامه را بگشایم و بعد او هم با بی‌رحمی تمام، وجود واقعیم را به رخم بکشد و درنهایت تنهایم بگذارد.
کاش فرصتی دگر داشتم تا اثبات کنم منم هم می‌توانم عاشق باشم و عاشقی کنم. تا اثبات کنم از جنس این ماه‌هایی که به احساس و زندگی آدم‌ها پشت پا می‌زنند و می‌گذرند نیستم.
 
امضا : ANAM CARA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا