- تاریخ ثبتنام
- 27/7/18
- ارسالیها
- 1,383
- پسندها
- 25,476
- امتیازها
- 47,103
- مدالها
- 54
- سن
- 20
سطح
28
- نویسنده موضوع
- #91
خشم در تن خسته همه جریان داشت. پرنیان پایی به سنگ جلویش زد. وادی، همیشه ضعیفتر از ما بود. مشکیهایم را رو به فرمانده کردم که همچنان فکش قفل شده بود و به رود خونبار چشم دوخته بود.
- ممکنه فقط یه تهدید پوچ باشه.
- اگه اینجا بودی، به نظرت تهدید نمیاومد.
چیترا که مرا سردرگم دید، لبان درشتش را تر کرد و ادامه داد:
- دزدی اونقدر زیاد شده که مردم سر یک ذره گندم به جون هم میوفتند. اگه بلوطها نبودند قطعا مرگ و میر بیشتری داشتیم. کاخ هم از تمام سرزمین آشفته تره. ظاهرا هیچکسی نمیدونه با فرمانروای مخلوع چیکار کنه، یا چطوری به قحطی و دزدی برسه. اگه بهش فکر کنی ما ضعیفتر از هروقت هستیم، با این حال حمله وادی شکست میخوره، چون اونها جز یه مشت جاسوس رنگ پریده هیچی نیستند.
- البته اگه نیروی...
- ممکنه فقط یه تهدید پوچ باشه.
- اگه اینجا بودی، به نظرت تهدید نمیاومد.
چیترا که مرا سردرگم دید، لبان درشتش را تر کرد و ادامه داد:
- دزدی اونقدر زیاد شده که مردم سر یک ذره گندم به جون هم میوفتند. اگه بلوطها نبودند قطعا مرگ و میر بیشتری داشتیم. کاخ هم از تمام سرزمین آشفته تره. ظاهرا هیچکسی نمیدونه با فرمانروای مخلوع چیکار کنه، یا چطوری به قحطی و دزدی برسه. اگه بهش فکر کنی ما ضعیفتر از هروقت هستیم، با این حال حمله وادی شکست میخوره، چون اونها جز یه مشت جاسوس رنگ پریده هیچی نیستند.
- البته اگه نیروی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.