• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
جادوگران تئودور (مجموعه داستان‌های آلیس هاتسون)
نام نویسنده:
آل۱۱
ژانر رمان:
#فانتزی #تریلر #عاشقانه #طنز
کد رمان: 5163
ناظر: Rounika Rounika
تگ: مطلوب


جادوگران تیودور copy.jpg
خلاصه‌ای از رمان:
در جهانی که جادوگران از محدود‌ترین نژادها هستند، تظاهر به جادوگری گناهی نابخشودنی‌ست. زمانی که خدایشان ناپدید شد، هرج‌و‌مرج به انقراضشان کشید و حالا، عامل هرج‌و‌مرج به بند کشیده شده. در سوی دیگر دختری معمولی از دیار زمین، جادو نداشتنش متهمش می‌کند. انسان بودنش جرم است، ناچاراً وارد اجتماع جادوگران می‌شود و تظاهر به جادوگری می‌کند. تظاهرکنندگان گناه‌کارند و گناه‌کاران یاران هرج‌و‌مرجند.



پی‌نوشت: مجموعه داستان‌های آلیس هاتسون، شخصیتی با همین نام است که در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,658
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
20
سطح
12
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
به نام خداوند خالق تخیل و ایده‌ی رمان‌های عجیب من

بشنو از راوی داستان:

در میان کوهستان مه‌آلود پرسه زدن، میوه‌های بزرگ فرسوده‌اش را چیدن، زمزمه‌های باد غمگین و ترس از کشته شدن به دست موجودات کوهستان، همگی رعبی در وجودت ایجاد خواهد کرد.
شب‌های درخشان آسمان، گل‌های سرخ دشت الف‌ها، ذوق پرندگان سفید در حال پرواز، رقصیدن کرم‌های شب‌تاب در کنار مرداب سبز و خوابیدن در زیر درخت پیر دانا، همگی احساس سرخوشی را در وجودت ایجاد خواهد کرد.
پرواز اژدهایان غیور در آسمان، جنگ شوالیه‌های سلطنتی، کشیدن شمشیر بر روی شیاطین تاریکی و دزدیدن نقشه جنگل ممنوعه، همگی شجاعت و ماجراجویی تو را تحریک خواهند کرد.
نفرین کردن آلیسِ چشم قرمز و درک کردن آندیای گیسو سیاه، نقشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
سلام خوبید؟ امیدوارم از مطالعه‌ی این رمان لذت ببرید و تا آخر همراهش باشید.

فصل اول: چشمان سرخ
چشمان به بهت نشسته‌اش خیره‌ی چهره‌ی مدیر مدرسه بود. گوش‌هایش سوت می‌کشید. کلاس غرق سکوت شد. فقط صدای مدیر بود که در فضای بزرگ کلاس پیچ می‌خورد
- گویا آندیا سابرین‌مری ادعای این رو داره که جادوگر‌ها از شیاطین قوی‌ترند.
صدایش چند باری در مغزش اکو شد. دلهره در وجودش چنگ می‌انداخت. نگاهش قفل کتاب قطور روی میز بود. بی‌اختیار لب باز کرد:
- غیر از اینه؟
پاهایش شروع به لرزش کرد. دستانش را درهم قفل کرد و به زیر میزش برد. صدای فریاد معترض شیاطین از آن‌ور کلاس به گوش می‌رسید که ناسزایی به او و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
سلاام، یه تغییراتی توی زاویه‌ی دید داستان تو پارت قبل ایجاد کردم و از دید دانای کل بیانش کردم و تا آخر هم از همین زاویه استفاده می‌کنم، پس گیج نشید. بوس بوس

توماس چشم‌هایش را بست و نفسی کوتاه را حواله‌ی ریه‌هایش کرد. در ذهنش جورچین کلمات برای بیانش سخت‌ بود. ولوم صدایش میهمانی بر گوش‌های آندیا شد:
- این‌طور که فکر می‌کنی نیست!
کتاب دوباره به آغوش آندیا برگشته بود. چینی به پیشانی‌اش داد و چشم‌های گشادش روی کتاب خیره شد. با انزجار ناشی از ترس دوباره آن را به گوشه‌ای از راهروی مدرسه پرتاب کرد و در همان حال صدای لرزانش رو به توماس نواخته شد:
- تو از همون اول از من بدت می‌اومد.
عنبیه‌ی مشکی‌اش روی دریای چشم‌های توماس قفل شد. چانه‌اش لرزید:
- تو،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
لب‌هایش را روی هم فشرد. کتاب را دو دستی مقابل چشمانش گرفت و با اخم و آدرنالینی که تا خود مغزش را هم تحریک می‌کرد، به جلد سیاه و کهنه‌اش چشم دوخت. این ناجی‌اش بود؟ کتاب قطوری که جلدش هیچ نوری را جذب نمی‌کرد و جمله‌ی بزرگ و سرخ‌رنگ (دست زدن ممنوع!) روی جلدش با بدخطی تمام نوشته شده بود، نجات دهنده‌اش بود؟ کتابی که به راحتی می‌توانست تغییر شکل به کتاب‌های دیگر بدهد و در هر ۲۴ ساعت می‌توانست پنج دقیقه‌ی تمام جسمش را تسخیر کند، از سُرمه[7] برایش رسیده بود. روی عرشه‌ی کشتی جادوگران، از کیف دوست توماس بر زمین افتاد و او از زمین برش داشت تا به سرمه پس دهد؛ ولی در میان سیل عظیم جادوگران هرگز صدایش به گوش‌های تیز سرمه نرسید و آن کتاب، از سرمه برایش به یادگار ماند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
راهروی طولانی را طی کرد و گذرش را از روی مجسمه‌های معروف‌ترین فرشته‌های سرزمین آرتدیا، گذراند. دستش را روی درب بزرگ حدود چهار متری سالن گذاشت و آرام روی کنده‌کاری حاشیه‌‌اش را لمس کرد. درست آن قسمتی که الف‌ها[9] در حال سلاخی جادوگران بودند، برجسته کاری‌اش ضعیف بود و گویی در خفا طرحش را حک کرده بودند. ریزتر از آنی بود که بقیه آن را ببینند. نفس عمیقی کشید و نگاه مرموزش هنوز خیره‌ی شمشیر بزرگ در دست الف حاضر در کنده کنده‌کاری بود که بر سر جادوگر داشت فرود می‌آمد. همان قسمت از در را به سمت خودش کشید و نسیم ملایمی موهای لختش را به بازی گرفت. جای خالی کتاب را از میان دستان پهنش حس می‌کرد؛ آن کتاب سرکش دوباره پیش آندیا برگشته بود.
خود را از میان در رها کرد و قدمی به سوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
با اخم و بدون حرف به چهره‌ی کاملاً شرقی‌اش خیره شد. گفته بود از تمام ایرانی‌ها بدش می‌آید؟ هرچه اتفاق می‌افتاد از گور جادوگران ایرانی بلند می‌شد. دست بزرگ و پهنش را از میان انگشتان باریک دخترک بیرون کشید و شقیقه‌هایش را گرفت. خیره به نماد آکادمی سالازار حک شده بر روی سینه‌اش بود و آن کت و دامن قرمز رنگ دخترک توی ذوق چشمان دریایی‌اش می‌زد. سعی کرد مسلط سخن گوید:
- ببین سُرمه، اون توی هر حالتی می‌میره! چه با کتاب، چه بدون کتاب. پس بهتر نی... .
سرمه سریع چند قدم عقب گرد کرد و جدی و با لب‌های سلانه، به توماس خیره شد. توماس چشمانش را بست و کام عمیقی از هوا گرفت. دستش را عصبی توی موهایش فرو کرد و گذاشت لحن محکم سرمه میهمان گوش‌هایش شود:
- تو...تو همون یار قسم خورده‌شی!
خشمش بالأخره بر او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
انگار تازه متوجه سرمه و توماس شده بود. با دیدن سرمه چشم‌هایش گرد شد و با کتاب‌هایی که در بغل داشت، دوان‌دوان به سمتش رفت. کلاه کج قرمز رنگش با هر قدمش، کج‌تر می‌شد. موهایش مواج شده دورش ریخته بود و اولین چیزی که در صورتش سرمه را متوجه خود ساخت، گودی سیاه‌رنگ زیر چشمانش بود؛ داد میزد که خوب نخوابیده است.
سرمه با دهان نیمه‌باز، اول نگاه خیسش را به توماس دوخت و بعد سریع دستانش را روی شانه‌های ظریف آندیا گذاشت. قد آندیا کمی بلند‌تر از او بود؛ سرش را بالا گرفت و پر تنش گفت:
- اون کتابی که برداشته بودی رو پس بده آندیا!
توماس دست به شمشیر شد. نگاه خصمانه و تهدیدوارش را به سرمه دوخت و گفت:
- سرمه از این‌جا گورت رو گم کن. الانه که همه‌ی جادوگر‌ها بریزن این‌جا!
سرمه نگاهش به توماس دوخته شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,610
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
سه ماه نورانی حاضر در آسمان، گویا نورشان را با هماهنگی بر سر هر سه‌شان می‌تاباندند. باد چشم‌های سرمه را می‌سوزاند. لب‌های باریک و بی‌رنگش خشک شده‌ بود و می‌لرزیدند. یک عمر مراقب بود شیطان از آن کتاب بیرون نیاید و حال مقابل دو چشمش قد علم کرده‌ بود. آندیا کمی نزدیک‌تر شد و با چشم‌های باریک شده و موهای مواجی که باد به بازی گرفته‌ بود، لب زد:
- اسمم رو می‌دونی؟
لحن آندیا آن‌قدر آرام و ملس بود که باعث شد سرمه از شدت ملس بودن حرف‌هایش، چند باری جمله‌اش را در ذهنش با خود تکرار کند. و جواب فقط سکوت بود؛ اسمش را نمی‌دانست.
- از من چی می‌دونی؟!
سرمه باز هم کلماتش را در مغزش هجی کرد و در ذهنش شیطان تداعی شد. اخم‌هایش را درهم کشید و نگاهش را از شانه‌ی آندیا گذراند و به توماسی که آرام به بحثشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا