متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ساجگون | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Noushiin_Salmanvandii
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 598
  • کاربران تگ شده هیچ

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #11
در یاد من، کسی بی‌وقفه در می‌کوبد.
با چادری رنگی و چشمانی مشکی،
منتظر ایستاده است.
چشم که می‌گشایم شهر بی‌نفس می‌شود!
به همین سادگی
در لحظه، پا به فرار می‌گذاری.
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #12
مرز تنت را که جابه‌جا کنم،
در نهایت به تو می‌رسم
و گم می‌‌شوم در عطر نفس‌هایت!
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #13
چیزی به سرعت در دلش فرو ریخت؛
در سینه‌اش به تکاپو افتاد
و چشمانش را به طوفان کشید!
این صحنه‌ی غیرمنتظره‌ای بود که بعد‌ها فهمید عشق است.
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #14
به اندازه‌ی یک فاصله،
به کوتاهی یک راه،
و به طولانی یک فصل،
عاشقت شدم!
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #15
برایت مسیر شدم تا تو گذر کنی؛
گذر کردی برای دیگری.
خواستم‌ مقصدت شوم؛ اما دریغ که مقصدت بود، برای دیگری!
من خواستم با تو شوم «ما».
غافل از این‌که تو خیلی وقت‌ها پیش، «ما» شده‌ای!
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #16
مرا بخوان.
بگذار تک بیتت شوم.
تو حافظ و من، غزلت!
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #17
از حادثه لبریزم؛
با کلامی نیک
دریابم!
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #18
هر جا که من باشم، تو نیز هستی!
در حوالیِ هوایم،
در قعر وجودم،
میان انبوهی از خاطره‌هایم،
در سیاهیِ شب و روشنیِ روز،
به هنگام طلوع و به وقت غروب.
ای تو!
که هستی؟
چه داری که شده‌ای جان؟
شده‌ای خون در رگ،
نبض در قلب،
اغمای روحم!
از خودت بگو.
گمشده‌ی کدام راهی که مسیرت شده‌‌ است پیکر من؟
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #19
تو آخرین میوه، در بلندترین شاخه
که چیدنت محالیست برای رهگذران.
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
1,180
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #20
مابینِ هیاهوی قضاوت‌ها و نگاه تلخ آدمیان زندگی میکند... اما همچنان زنده‌اس!
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا