سلام! به انجمن رمان نویسی یک رمان خوش آمدید.

جهت استفاده از امکانات مجموعه ثبت نام کنید.

یا ثبت‌نام
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های پریشان نامه | مهراز کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mahraz
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 238

Mahraz

کاربر سایت
کاربر سایت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
10/4/21
ارسالی‌ها
89
پسندها
412
امتیازها
2,713
مدال‌ها
6
نام دلنوشته: پریشان نامه
نام نویسنده: مهراز
مقدمه: پریشان نامه، شرح روز های ویرانی من است. همان شرحی که نوشته می‌شود تا روزهای بعد، به یاد بیاورم که چطور فکر می‌کردم و چه احساسی داشتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg






نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.
"درخواست نقد دلنوشته"

پس از گذشت حداقل 20 پست از دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 20 پست از دلنوشته‌تان قادر هستید در تاپیک زیر درخواست جلد بدهید.
"تاپیک جامع درخواست جلد"

و برای دریافت جلد خود، پس از تگ شدن به تاپیک زیر مراجعه کنید.
" تاپیک جامع دریافت جلد "

هنگامی که حداقل ۳۰ پست یا ۳ صفحه از دلنوشته‌تان گذشت، می‌توانید در تاپیک زیر اعلام پایان تایپ کنید.
توجه داشته باشید که برای رفتن روی سایت، دلنوشته‌ی شما دارای جلد و تگ‌های «منتخب» یا «محبوب» باشد.

"اعلام پایان دلنوشته"

هر گونه سؤال و پرسشی که در رابطه با بخش ادبیات و دلنوشته داشتید را می‌توانید در تاپیک زیر بپرسید.
"سؤالات و مشکلات کاربران در رابطه با ادبیات"

توجه داشته باشید که پس 2 ماه وقفه در پست‌گذاری، دلنوشته‌تان به بخش «دلنوشته‌های رها شده» منتقل می‌شود. در صورتی که قصد ادامه‌ی دلنوشته‌تان را دارید، به پروفایل مدیران ادبیات مراجعه نمایید.


لطفاً قوانین را رعایت فرمایید!

«با آرزوی موفقیت برای شما، مدیریت تالار ادبیات»
 
روزمرگی از آفات آدمی است. وقتی که روزها همه مثل هم می‌شوند، آن شور زیستن که در نهاد بشر شعله‌ور است رو به خاموشی می‌رود.
هرچه ضعیف تر شود، قلب سردتر می‌شود. آخر کار، دلمردگی است. انسان، شگفتی های سرشار موجودات را نمی‌بیند. فقط گذر میکند. انقدر بی‌تفاوت که انگار یک روز، خودش را هم جا خواهد گذاشت...
 
مثل خون در رگ‌های من! چیستم؟ جنس رگ های روحم از چیست؟ سر منشا اصلی حیاتم از کجاست؟ اخر خانه‌ام از کدام طرف است خدا؟
احتیاج به نور، مثل خون در رگ‌هایم جاری است. من از نور نفس می‌گیرم و من! و همۀ مردم دنیا با همه تعلقاتمان در رگ های زمان جاری هستیم.
 
به راستی انگار تیغۀ روحم کند شده است،مرز میان حق و باطل را آن‌گونه که باید نمی‌برد و با هر اندوهی، روی سطح زبر افکارم جاری می‌شود.
 
در فکر، و ای کاش فکر یک جا تمام می‌شد. چند قدم دورتر هم احساسات ته می‌کشید. یک جور بی‌حسی. حتی اگر بدانی هزار مرض در وجودت هست، کاش ذهن هم یک جایی ظرف درهم و برهمش را خالی می‌کرد.کاش پای روح آدمی انقدر سریع می‌دوید که از ذهنش جلو بزند.
و کاش گوش صدای نفس های عطری گیاهان را می‌شنید و چَشم شباهت بی‌شمار دنیا و فرش را به هم درک می‌کرد.
عزیز جان! درد دیرین و یار قدیمی من! تا دیر نشده خودت دروغینت را دور بینداز و به بزم شفق های قطبی ممتد برو.
 
آخرین ویرایش
گوش بسپار! می‌شنوی؟ می‌شنوی که چگونه در تاریخ کشیده شده ای و چطور یک کالبد را با اجداد خود شریک شده ای؟
صدای پیچش باد در سفالینه قدیمی درک خویشتن را می‌شنوی؟ مثل قدیمی‌ترین و بهترین آواز باستانی نمی‌ماند؟
مثل یک دوست که گفت:

نسبم شايد برسد ..

به گياهي در هند ، به سفالينه اي از خاك (( سيلك )).
 
تشریح

مرا تشریح کن، یک خط پیش تر بیا ، در یک واژۀ من شنا کن.

راه بیاب به درون. اثاث خاک خورده ام را ببین و قابی از عکس قدیمی فراموش شده ام.

معبری بزن از دل واژه ها به پشت ذهنم و رشته های نازک جاری از ذهن تا دهانم را ببین. همه را ببین، آنهایی که بریده شدند و ناگفته ماندند، آن رشته های درخشان هوش بشری ام ،و افکار پوسیده ام را...

عقب نشینی کن، خط به خط، تا به مقدمه برسی. برایم از مقدمه بگو... که من در عطش یک هجای آن ، چشم هایم را از دست داده ام.
 
خواسته های کوچک، عناصر جانبی روح.
گاهی نشانه پستی ، مایه تاسف و بیانگر زمینگیر بودن آسمان انسان.
اما همچنان ترحم برانگیز، تا حدی دوست داشتنی و کاملا واقعی و صادقانه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
دوست دارم یک بار برای اولین بار و آخرین بار با تو زیر باران قدم بزنم، قطرات آب را روی موهایت ببینم. خطوط گوشه چشمت وقتی لبخند میزنی را دنبال کنم همان هایی که یک عمر قلب مرا به دنبال خود کشاندند.
برای اولین بار و آخرین بار بگویم: من به تو دچار شدم...
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا