• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان غم چشمانش | آفتاب زندی لک کاربر انجمن یک رمان

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
غم چشمانش
نام نویسنده:
آفتاب زندی لک
ژانر رمان:
#عاشقانه #اجتماعی #درام
کد رمان: 5218
ناظر: Sinârä ๋࣭ Kallinu


خلاصه:
دختری که در گذشته‌اش ضربه خورده است آن هم از کسی که هیچ انتظاری از آن نداشته. زمانی که می‌آید معنی عشق، علاقه و دوست داشتن را بفهمد سر و کله کسی پیدا می‌شود که گذشته‌اش با آن کمی درگیر بوده،
تهدید می‌شود، آن هم به جرم دوست داشتن زمانی و ابراز علاقه‌ای قبل از پاره شدن طناب میان عشق و نفرت. با گرفتن تصمیمی سرنوشت‌ها تغییر می‌کند؛ اما زمانی که دخترک از خواب طولانی بیدار می‌شود آن زمان است که برای بار دگر سرنوشت‌ها را تغییر می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AFT.AB

AMARGURA

مدیر آزمایشی شعرکده + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
11/8/20
ارسالی‌ها
1,695
پسندها
33,469
امتیازها
61,573
مدال‌ها
35
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

قوانین جامع تایپ رمان

نحوه قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.
چگونه رمان خود را در انجمن قرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
حرف‌ها و کلمات هستند که خیلی از دل‌ها را می‌شکند، شاد می‌کند و یا آنها را بر هم پیوند می‌زند.
و چه بسا سکوت هایی که زندگی‌ها را از هم می‌پاشد و یا باعث جلوگیری از یک توفانی بزرگ در زندگی خیلی‌ها می‌شود.

گفتن‌ها و نگفتن‌ها، اعتراف‌ها... .


تا آن موقع که دیر نشده است حرف‌هایی که در دل داریم به او بگوییم که اگر کمی دیر شود تنها چیزی که برایمان باقی می‌ماند خودمان هستیم و یک عمر پشیمانی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
قرص مسکنی که مادرش به او داده بود اثراتش را گذاشته بود. دردش کم‌کم کم می‌شد. حوصله‌اش حسابی سر رفته بود دیگر نمی‌توانست فضای خودرو را تحمل کند. آرام از جایش بلند شد در آینه خودرو خودش را دید صورتش حسابی قرمز شده بود.
چه توقعی می‌شد داشت؟ آب جوش در صورتش پاشیده بودند اما جای شکر داشت که سوختگی صورتش سطحی بود و عمقی نبود.
در یک پارک میان راهی برای استراحت مانده بودند.
تا شهر کلی راه بود‌. باید صبر می‌کرد درد و سوزش صورتش را با قرص های مسکن مادرش تحمل می‌کرد تا به شهر برسند.
آینه خوردو را بست و آرام در خوردو را باز کرد و پیاده شد و به دنبال جایی که خانواده‌اش جا گرفته بودند و برای استراحت و خوردن نهار نشسته بودند می‌گشت.
متوجه شخصی شد که آن طرف حوضچه بزرگه ایستاده است و دارد صدایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
بعد از دو دقیقه دو ضربه دست به شیشه سمت راستش زده شد. وقتی صورتش را بالا آورد و چهره آن را در قاب شیشه پنجره خودرویش دید صورتش را به حالت زاری پایین انداخت و شالش را به آرامی جلوی صورتش گرفت؛ اما آن از رو نرفت و وقتی دید دخترک جوابی نمی‌دهد آرام در خودرو را باز کرد و نشست درون خودرو و شروع کرد به سخن گفت:
- بگو ببینم چت شده ازم که فرار می‌کنی جواب پیام‌هام رو هم نمی‌دی.
آرام دستش را روی شانه دخترک می‌گذارد و باز می‌گوید:
- چرا نگام نمی‌کنی؟ نکنه از من کار اشتباهی سر زده هوم؟
باز جوابی از دخترک نیافت. آرام صورت دخترک را به سمت خود برگرداند.
اشک در چشمان دخترک‌ جمع شده بود. آرام و بی صدا فقط بر چشمان کسی که بر آن دل داده بود؛ اما خود اون بی خبر بود. دختر به زبان می‌آید و با صدای لرزان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
- صورتم سوخته.
جوان کمی فقط نگاهش می‌کند و بعد بلند می‌زند به زیر خنده و بعد با دستش لپ‌های قرمز شده مهتاب را می‌گیرد و می‌گوید:
- منم که گوشام مخملی هست! دیگه یک بچه پنج ساله هم می‌دونه که جای سوختگی تاول می‌ز... .
با جیغ مهتاب حرفش نصفه می‌ماند و دستش را از روی صورت مهتاب برمی‌دارد و با تعجب به مهتاب نگاه می‌کند که بیشتر از قبل دارد گریه می‌کند و سعی می‌کند با دستانش صورتش را باد بزند.
کمی که سوزش و درد دخترک آرام می‌شود؛ اما هم‌چنان از چشمانش اشک‌ها که سرازیر بودند.
وقتی مهتاب متوجه می‌شود که جوان همچنان با تعجب دارد به آن نگاه می‌کند با گریه شروع می‌کند به تعریف کردن هر آنچه پیش افتاده:
- امروز صبح که بیدار شدیم برای آمدن به این سفر صبحونه نخوردیم گفتیم بین راه یه جایی صبحونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
مهرداد لبخندی می‌زند و می‌گوید:
- شک داری؟ من تا حالا چند بار بهت دروغ گفتم که این بار دومم باشه؟ در ضمن بگو ببینم کی همچین حرفی بهت گفته تا پدرشو من در بیارم تا بفهمه کی زشته کی قشنگ، الان هم اشک‌هات و پاک کن من الان برمی‌گردم.
مهرداد که از ماشین پیاده می‌شود مهتاب بی‌حواس با کشیدن دستانش به روی چشمانش اشک‌هایش را پاک می‌کند که مساوی می‌شود با شروع شدت دوباره درد و سوزش چشمانش که لحظه به لحظه سوزش چشمانش بیشتر می‌شد.
با زور چشمانش را باز می‌کند و از ماشین پیاده می‌شود. دیدش تار شده بود. به سمت آب سرد کن می‌رود؛ اما آبی نداشت. با عجز و گریه می‌نالد و به سمت سرویس بهداشتی قدم بر می‌دارد؛ اما به ناگهان دید تارش، کاملاً خاموش می‌شود. اما آنقدری درد چشمانش و سوزش روی پلک‌هایش بر اثر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
دخترک که جوابی‌ نمی گیرد باز دوباره شروع می‌کند به کمک خواستن تا جوان می‌آید که دستان دخترک را بگیرد مهرداد به همراه برادر مهتاب سر می‌رسند. و با خیال اینکه این جوان داشته به خواهر و ناموس‌شان دست‌درازی می‌کند می‌افتند به جان آن جوان و کتک زدنش. دخترک از ترس صدای کتک زدن بار دیگر جیغ می‌کشد و می‌پرسد:
- کسی‌اونجاست؟ اونجا چه خبره؟ لطفاً یکی‌ کمکم کنه!
با شنیدن صدای کیوان برادرش‌ و مهرداد که گویی‌ آن جوان را همچنان کتک می‌زدند و هی‌ این جمله را تکرار می‌کردند که:
- کارت به جایی رسیده که به ناموس من اذیت می‌کنی؟
- با خودت چی فکر کردی که یه دختر تنها گیر آوردی هر کاری‌که دلت خواست انجام بدی؟

دخترک با تعجب می‌پرسد:
- مهرداد! کیوان! شما اینجایین؟ چی شده دارین با کسی دعوا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
- تورو خدا اذیتم نکن مهرداد چشمام داره می‌سوزه نمی‌تونم بازشون کنم لطفاً کمکم کن بلند شم به صورتم و چشمام آب بزنم.
با گریه و عجز زیر لب شروع می‌کند به آن کسی‌که این بلا را سرش آورده نفرین گفتن. جوان کتک خورده به حرف می‌آید و می‌گوید:
- من هم وقتی اومدم کمک خانم هم منو ندیدن و هی می‌پرسیدن کسی اونجاست لطفاً کمکم کن. با وجود اینکه داشتن نگام می‌کردن.
رگ غیرت کیوان به جوش می‌آید و با مشت می‌زند به آینه سرویس بهداشتی و با خود زمزمه می‌کند:
- به جون همین خواهرم فقط اگر اون چیزی که توی ذهنمه اتفاق افتاده باشه می‌گردم دنبال اون آدمی‌که این بلا رو سرش آورده خودم با همین دستام می‌کشم.
مهتاب با صدای برخورد مشت کیوان و شکستن آینه جیغی می‌کشد و می‌پرسد:
- کیوان مهرداد چی شده؟ وای ترو خدا یکی‌تون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
مهرداد گویی خشکش زده باشد فقط به صورت مهتاب نگاه می‌کرد. کیوان سری به خودش می‌اید و به سمت مهرداد می‌رود و مهتاب را از بغلش می‌گیرد و آرام بر صورت مهتاب سیلی می‌زند، چند بار این کار را تکرار می‌کند اما گویی مهتاب به دلیل شوک بزرگی‌که براو وارد شده بود از هوش رفته بود.
مهرداد که بر خورد آمده بود سری جلوی پای کیوان و مهتاب بی هوش در آغوش کیوان زانو می‌زند و چند باری مهتاب را صدا می‌زند اما باز گویی فایده ای نداشت.
کیوان رو به مهرداد می‌گوید:
-بیا مهتاب رو از بغل من بگیر تا من سری برم ماشین خود مهتاب رو روشن کنم بیارش‌تا هر چه زود تر به یک درمانگاهی برسونیم.
مهرداد آرام مهتاب را از بغل کیوان به آغوش می‌گیرد. آرام بر‌ پیشانی مهتاب بوسه می‌زد و آرام زیر لب با خود زمزمه می‌کرد منو ببخش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AFT.AB

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا