قدم اول رو بردارید اما بیش از حد پرخاشگر نباشید تا اونا رو از خودتون دور کنید. یجورایی این کار مثل خنثی کردن بمب یا چنگ زدن به یه چیز توهمیه. شما باید قسمت هایی از خودتون رو بهشون نشون بدید که عمیق و رازآلود هستن، اما طوری رفتار کنید که انگار رازی دارید که فقط به فردی که خیلی بهتون نزدیک باشه میگیدش تا توجهشون رو جلب کنید.
مشکلی که INFP باهاش سر و کله میزنه، اینه که با بزرگ شدن باید مستقل و از والدینش جدا بشه اما نیاز احساسی که بهشون داره و احساس نزدیکیای که با اعضای خانوادهاش داره، مانع این امر میشه. INFP به شدت به روابط خانوادگیاش اهمیت میده، اما این مسئله طبیعی و نرماله که جوانان در این سنین بخوان مستقل باشن و دور از چهارچوب قوانین خانواده، اجتماع رو کشف کنن. احتمالا این مسئله برای INFP سختتر از بقیه تایپها به نظر میرسه.
توی زندگی قبلیت، گروهبان منطقی بودی. دنیا برات یه جای سیاه و سفید بود، جاییکه ضعیفا نمیتونستن از پسش بربیان و آدمای قوی یاد میگرفتن که تسخیر و پیشرفت کنن. دیگران رو با روش منطقی و بدون تحمل شوخ طبعی به قوی شدن و پیروزی هدایت میکردی. همه به خاطر رقابت طلبی و اعتماد به نفست بهت احترام میذاشتن ولی بابت اشتیاق نداشتنت نقدت میکردن. تو آدم فوقالعاده منطقی ای بودی که خیلی کم نظرات دیگرانو در نظر میگرفت.
یکی دیگه از مشکلاتی که INFP باهاش میجنگه، پذیرفتن محیط پرفشار و پر از تغییراتِ دبیرستانه. این تایپ باید با خودش صادق باشه و بفهمه که محیط دبیرستان، پر از نابرابریهاست و خبری از برابری و عدالتی که در ذهنش تصور میکرد نیست. INFP ارزش و عواطفی قوی داره و به این خاطر که از برابری حمایت میکنه، احساسیه، باورهای محکم خودش رو داره و نمیتونه اینطور فکر کنه که "فقط با جریان پیش برو و انقدر به همه چیز فکر نکن و احتیاط نکن." مورد تمسخر دیگران واقع میشه. هرچند که این تایپ نمیتونه به راحتی بیخیال ارزش و هنجارش بشه، هنوز هم حسرت میخوره که کاش میتونست با جامعهی اطرافش هماهنگی داشته باشه و به اصطلاح "همرنگ جامعه بشه". به همین دلیل مدام در حال جنگ و کشمکش با خودشه، و دچار استرس، عذاب و فشار میشه.
៕ #Dialog
―――———
آخه این دنیا به اندازه کافی سخت هست نمیشه این وسط، طرف بیاد با خودش بگه “بزار یه کم با دید مثبت نگاه کنیم” ”بزار واسه داستان یه پایان خوش بنویسیم”؟؟