طنز [ تویـیتی ]

[آتابای]

پسر عموم وسط مهمونی خانوادگی بلند شد بره‌. گفت ببخشید حالم زیاد خوش نیست نیاز دارم یکم تنها باشم. بابابزرگم گفت بله؟ چه گو*ه خوریا، پسر عموم نشست سر جاش

Mateo​

 

[آتابای]

وضعیت طوریه که هرکی یه رسم‌الخط گرفته دستش و هر مدل دوست داره می‌نویسه. این جدا نوشتن ضمیر متصل دیگه از کجا آمده؟ مثلاً کیف‌م، لیوان‌م...
قاعده جدید کشف کردین؟

اگنس‌گِرِی ​

 

[آتابای]

‏یکی از دوستام ک کافه داره میگه یه روز اشتباهی به ی پسره به جای قهوه ترک، اسپسرو دادم و نفهمید :)))))
میخوام بگم انقدر درگیر اسم تو منو نباشید :)

*Amir H*​

 

[آتابای]

دوستم دروغ ۱۳ به دوست پسرش گفته من از یکی دیگه خوشم میاد و این‌چیزا پسره هم گفته اون موقع که دعوا کرده بودیم کات بودیم منم با یکی دیگه بودم. هیچی دیگه جدی کات کردن :))))))))))

َ• سحرم•​

 

[آتابای]

همیشه فکر میکردم تنها قشری که اصلا درکشون نمیکنم کوهنوردا هستن، تا اینکه با اینایی که با دومینو طرح میسازن و خرابش میکنن آشنا شدم

/مرضیه ​

 

[آتابای]

یه جا نوشته بود رویاهاتو دنبال کن

۳ روزه افتادم دنبال یه مازراتی، خونه‌شون هم تو خیابون فرشته‌است، هر روز ساعت ۱۰ میره باشگاه ۱۲میاد خونه، بعدش میره دور دور ساعت ۵ عصر میاد خونه

تا کی باید دنبالش کنم؟؟

/بهنام​

 

[آتابای]

‏سعدی نمیاد بگه: «خاک تو سرت بیشور که منو ول کردی و با یکی کمتر از من رفتی تو رابطه‌»؛
میاد این‌طور می‌گه: «ببین که از که بریدی و با که پیوستی»

/رزی​

 

[آتابای]

یکی از دوستام رو بعد کلاس میرسوندم خونش. دو سه هفته کار واسم پیش اومد نتونستم برسونمش.
باهام دیگه حرف نزد و همین شد پایان دوستی‌مون.
از من به شما نصیحت هیچوقت تو دوستی‌هاتون اینقد معرفت نشون ندین که کم‌کم لطف کردنتون رو وظیفتون بدونن.

- پشه خسته​

 

[آتابای]

یه بار به مدیر گروهمون گفتم: "دکتر فلانی شما از همون اول هم از من خوشتون نمی‌اومد"،
بدون هیچ گونه درنگی جواب داد: "آقای فلانی من اصلا درباره شما هیچ وقت جدی فکر نکردم ببینم خوشم میاد ازتون یا نه."
واقعا تا حالا کسی اینقدر شیک بهم نریده بود.

- پشه خسته​

 

[آتابای]

‏رفیقم اقدام به خودکشی کرد پدر مادرش براش یه ٢٠٧ و یه ایفون ١٣ گرفتن.
‏منم يبار فقط حرف خودكشي رو زدم ، بابام تا چند وقت ميگفت سینا اگه ميترسي خودم واست انجامش بدم​