نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های مطرود | ساریناضابط کاربر انجمن یک رمان

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خالق رنگین کمان
نام اثر: دلنوشته‌های مطرود
نویسنده: سارینا ضابط

مقدمه:
قلم به دست می‌گیرم تا بنویسم؛
بنویسم از درد، از غم، از عشق، از انسان‌ها و از زندگی.
احساساتم را تبدیل به جملات می‌کنم،
تا شاید قدری ذهنم خالی شود
و کمی از دردهایم تسکین یابد.
من می‌نویسم از حرف‌های ناگفته‌
و احساسات ابراز نشده... .
تو بخوان و بنگر تک‌تکِ کلماتی را که از قلبم به قلمَم جاری می‌شوند.


تاریخ شروع: ۹-۱۲-۱۴۰۱
 
آخرین ویرایش

I'M_RONAHI

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,030
پسندها
19,513
امتیازها
41,103
مدال‌ها
39
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg





نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #3
گویی تعلقی به این دنیا ندارم؛ حس و حالی دارم تلخ همراه با درد. در قعر دریایی سیاه فرو رفته‌ام و چه کسی مرا نجات می‌دهد؟ شاید خودم!
اما هرچه دست و پا میزنم به جای برگشتن به روشنایی، بیشتر در تاریکی فرو می‌روم!
اصلا چرا می‌خواهم خود را نجات دهم؟ چه کسی در روشنایی منتظر من است؟
شاید بهتر باشد در تاریکی‌ بمانم و دست و پا زدن را تمام کنم!
شاید بهتر باشد، تاریکی و تنهایی را با آغوشی باز بپذیرم... .
 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #4
خود را در آغوش می‌گیرم و دستانَم را جلوی چشمانم قرار می‌دهم تا زشتی‌ها را نبینم.
شاید اندکی احمقانه به نظر برسد، اما ترجیح می‌دهم در آغوشِ خود احساس امنیت کنم، نه شخص دیگری که هر لحظه نگرانِ از دست دادنش باشم و او مرا با نبودش تهدید کند!
انسان‌ها بی‌رحم‌اند و تکیه کردن به آنها مساوی‌ست با مرگی تدریجی.‌‌.. .
 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #5
گویند که حیوانات درنده‌اند، نجس‌اند و هزاران هزار اراجیف دیگر..‌. اما نمی‌دانند؛ نمی‌دانند که خودشان تا چه اندازه خطرناک‌تر و مرگ‌بار تر از همان حیوانات‌اند!
بازهم صد رحمت به آنها، لااقل زمانی که دستِ محبت می‌بینند، رام و اهلی می‌شوند و آسیبی نمی‌رسانند. اما امان از انسان‌ها... آسیب می‌رسانند، احساساتت را زخم می‌زنند و از قلبت تنها تلی از خاکستر به جای می‌گذارند؛ درحالی که هیچ تو را نمی‌شناسند... .
هرکه را بگویی انسان‌ها یک‌جور اند؛ می‌گوید:
"استثناء هم وجود دارد"
اما من می‌گویم، همین استثناها هستند که در آخر اثبات می‌کنند هیچگاه، هیچ استثنایی قرار نیست وجود داشته باشد... ‌.
 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #6
تو نمی‌دانی برای نزدیکَت شدن چقدر تلاش می‌کنم
نمی‌دانی چقدر برای گرفتن دست‌هایت، خیره شدن به چَشمانت و در آغوش کشیدَنَت مشتاقم!
برای یک ثانیه توجه‌ات جان می‌دهم و تو هیچ‌یک را نمی‌بینی...!
می‌دانم که برایِ منی اما گویی وَهمی بیش نیست... .
توانش را ندارم آن‌جور که می‌خواهی شوم و تو نیز توانش را نداری آن‌جور که می‌خواهم شوی.
به عبارتی؛ یکدیگر را یاد نداریم و فقط، همدیگر را دوست داریم!
که شاید این‌هم وَهمی بیش نباشد... .

 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #7
قدری دوستت‌ دارم که حتی به رهگذری که از کنارت می‌گذرد نیز حسادت می‌کنم.
قدری از اینکه از دستَت‌ دهم می‌ترسم که نمی‌خواهم لحظه‌ای دور از من باشی‌.
در آغوشَم بگیر و بگو کنارم می‌مانی،
دستانم را بگیر و بگو که دوستَم داری.
آنچه در دستانَت است، قلبِ من است؛
مواظب‌اش باش، زیرا زود می‌شِکَنَد.
گاه غبارِ غم و ترس را روی قلبم می‌نشانی.
گاه، از دور تو را می‌نگرم که غرقِ در شادی‌ هستی و چه زیبا که با شادی‌ات لبخند را روی لبانم می‌نشانی... .
جانِ من؛ ای کاش اینها را بدانی‌...!
 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #8
می‌گویند:
" خودَت باش، چه‌کسی از خودَت بهتر؟! "
اما چرا هر زمان که خود بودم طرد شدم؟
آدم‌ها واقعاً موجودات عجیب و غریبی هستند!
منِ واقعی در پیله‌ی تاریک‌ِ تنهایی‌اش نشَسته.
البته، تنهای تنها که نه... روزی، ناگهان شخصی وارد پیله‌ی تاریک‌اش شد و کنارش نشَست.
با آمدن‌اش کورسوی روشنایی وارد پیله‌اش شد.
او، منِ اصلی را می‌شناسَد و می‌پذیرد.
جِسم‌اش دور است ز من؛ اما روح‌اش کنار من و همراهِ من است
و روح‌ام را در آغوش می‌کشد و نوازش‌اش می‌کند... .T.
 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #9
بی‌دلیل صدایَت می‌زنم
شاید گمان کنی دیوانه‌ام!
اما تاکنون گمان کرده‌ای که شاید می‌خواهم "جانم" گفتنَت را بشنوم؟!
گاه همین کلماتِ به ظاهر کم‌اهمیت؛ بذر خوشی را در دل می‌کارند!
نمی‌دانی وقتی نام‌ات را صدا می‌زنم و با "جانم" جوابم می‌دهی، چه بر سر قلب کوچَک‌ِ من می‌آوری...!
 
آخرین ویرایش

Luna:)

ناظر ازمایشی
سطح
8
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
1,041
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
گویم تورا؛ که میدانی؟
گویی؛ چه را؟
در سرم می‌پیچد " اینکه دوستَت دارم "
اما تنها به گفتن یک "هیچی" اکتفا‌ می‌کنم
و تو از هیچ‌یک از چیزهایی که در سرم می‌گذرد خبر نداری... .
 
آخرین ویرایش

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

بالا