• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

متوسط مجموعه دلنوشته‌های مطرود | Luna کاربر انجمن یک رمان

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خالق رنگین کمان
نام اثر: دلنوشته‌های مطرود
تگ: متوسط
نویسنده: Luna

مقدمه:
قلم به دست می‌گیرم تا بنویسم؛
بنویسم از درد، از غم، از عشق، از انسان‌ها و از زندگی.
احساساتم را تبدیل به جملات می‌کنم،
تا شاید قدری ذهنم خالی شود
و کمی از دردهایم تسکین یابد.
من می‌نویسم از حرف‌های ناگفته‌
و احساسات ابراز نشده... .
تو بخوان و بنگر تک‌تکِ کلماتی را که از قلبم به قلمَم جاری می‌شوند.


تاریخ شروع: ۹-۱۲-۱۴۰۱
 
آخرین ویرایش

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,379
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg





نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ℛℴℎ

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
گویی تعلقی به این دنیا ندارم؛ حس و حالی دارم تلخ همراه با درد. در قعر دریایی سیاه فرو رفته‌ام و چه کسی مرا نجات می‌دهد؟ شاید خودم!
اما هرچه دست و پا میزنم به جای برگشتن به روشنایی، بیشتر در تاریکی فرو می‌روم!
اصلا چرا می‌خواهم خود را نجات دهم؟ چه کسی در روشنایی منتظر من است؟
شاید بهتر باشد در تاریکی‌ بمانم و دست و پا زدن را تمام کنم!
شاید بهتر باشد، تاریکی و تنهایی را با آغوشی باز بپذیرم... .
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
خود را در آغوش می‌گیرم و دستانَم را جلوی چشمانم قرار می‌دهم تا زشتی‌ها را نبینم.
شاید اندکی احمقانه به نظر برسد، اما ترجیح می‌دهم در آغوشِ خود احساس امنیت کنم، نه شخص دیگری که هر لحظه نگرانِ از دست دادنش باشم و او مرا با نبودش تهدید کند!
انسان‌ها بی‌رحم‌اند و تکیه کردن به آنها مساوی‌ست با مرگی تدریجی.‌‌.. .
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
گویند که حیوانات درنده‌اند، نجس‌اند و هزاران هزار اراجیف دیگر..‌. اما نمی‌دانند؛ نمی‌دانند که خودشان تا چه اندازه خطرناک‌تر و مرگ‌بار تر از همان حیوانات‌اند!
بازهم صد رحمت به آنها، لااقل زمانی که دستِ محبت می‌بینند، رام و اهلی می‌شوند و آسیبی نمی‌رسانند. اما امان از انسان‌ها... آسیب می‌رسانند، احساساتت را زخم می‌زنند و از قلبت تنها تلی از خاکستر به جای می‌گذارند؛ درحالی که هیچ تو را نمی‌شناسند... .
هرکه را بگویی انسان‌ها یک‌جور اند؛ می‌گوید:
"استثناء هم وجود دارد"
اما من می‌گویم، همین استثناها هستند که در آخر اثبات می‌کنند هیچگاه، هیچ استثنایی قرار نیست وجود داشته باشد... ‌.
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
عادت کرده‌ام در لحظه عشق بورزم
و دیگران عادت کرده‌اند، کاری کنند که در لحظه
آن را تبدیل به تنفر کنم.
از کسانی که دوستشان دارم در لحظه بتی می‌سازم و پرستشش‌ می‌کنم
و آنها هم در لحظه، خودشان را، یا بهتر است بگویم بتی که ساخته‌ام را پیش چشمانم‌ فرو می‌ریزند.
تو هم مانند دیگرانی‌؛
بدون ذره‌ای تفاوت!
گر روزی، کسی را بیابم که‌ با دیگران تفاوت‌ داشته باشد؛
از او برای خود، بت که نه؛ خدا می‌سازم‌.
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
قدری دوستت‌ دارم که حتی به رهگذری که از کنارت می‌گذرد نیز حسادت می‌کنم.
قدری از اینکه از دستَت‌ دهم می‌ترسم که نمی‌خواهم لحظه‌ای دور از من باشی‌.
در آغوشَم بگیر و بگو کنارم می‌مانی،
دستانم را بگیر و بگو که دوستَم داری.
آنچه در دستانَت است، قلبِ من است؛
مواظب‌اش باش، زیرا زود می‌شِکَنَد.
گاه غبارِ غم و ترس را روی قلبم می‌نشانی.
گاه، از دور تو را می‌نگرم که غرقِ در شادی‌ هستی و چه زیبا که با شادی‌ات لبخند را روی لبانم می‌نشانی... .
جانِ من؛ ای کاش اینها را بدانی‌...!
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
می‌گویند:
" خودَت باش، چه‌کسی از خودَت بهتر؟! "
اما چرا هر زمان که خود بودم طرد شدم؟
آدم‌ها واقعاً موجودات عجیب و غریبی هستند!
منِ واقعی در پیله‌ی تاریک‌ِ تنهایی‌اش نشَسته.
البته، تنهای تنها که نه... روزی، ناگهان شخصی وارد پیله‌ی تاریک‌اش شد و کنارش نشَست.
با آمدن‌اش کورسوی روشنایی وارد پیله‌اش شد.
او، منِ اصلی را می‌شناسَد و می‌پذیرد.
جِسم‌اش دور است ز من؛ اما روح‌اش کنار من و همراهِ من است
و روح‌ام را در آغوش می‌کشد و نوازش‌اش می‌کند... .T.
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
بی‌دلیل صدایَت می‌زنم
شاید گمان کنی دیوانه‌ام!
اما تاکنون گمان کرده‌ای که شاید می‌خواهم "جانم" گفتنَت را بشنوم؟!
گاه همین کلماتِ به ظاهر کم‌اهمیت؛ بذر خوشی را در دل می‌کارند!
نمی‌دانی وقتی نام‌ات را صدا می‌زنم و با "جانم" جوابم می‌دهی، چه بر سر قلب کوچَک‌ِ من می‌آوری...!
 
آخرین ویرایش

Luna:)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/2/23
ارسالی‌ها
39
پسندها
1,393
امتیازها
7,803
مدال‌ها
6
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
گویم تورا؛ که میدانی؟
گویی؛ چه را؟
در سرم می‌پیچد " اینکه دوستَت دارم "
اما تنها به گفتن یک "هیچی" اکتفا‌ می‌کنم
و تو از هیچ‌یک از چیزهایی که در سرم می‌گذرد خبر نداری... .
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا