نتایج گزارش لحظه به لحظه بازی مکعب سری دوم

[NASTrr]

مسابقه سوم _ تقابل انفرادی _ امتیاز گروهی

شخصیت: سرباز . گروه: بنفش.
@AMIRALI FAROKHI
امتیاز: 0
امتیاز نهایی: 0
شخصیت: سفیر. گروه: قرمز
@SparK
امتیاز: 0
امتیاز نهایی: 0

شخصیت: آدمکش. گروه: سبز
@مَمّد
امتیاز: 40
امتیاز نهایی: 0
شخصیت: سرباز. گروه: آبی...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[NASTrr]

مسابقه چهارم _ تقابل گروهی _ امتیاز انفرادی
از 70 نمره
بنفش
امتیاز کل: 35
امتیاز هر فرد: 5
@FATYMA~
(اخطار)
@Asterism⭒
@BlaCk floWeR
@AMIRALI FAROKHI
@NADIYA ROSTAMI
@Armita.shp
@.ABAN.
قرمز
امتیاز کل: 24
امتیاز هر فرد: 3.42
@AMIN-K
@The End
@matieh
@SparK
@I'M_RONAHI
@Mahdiye sajdeh
@ZaHrEaSaL
سبز
امتیاز کل: 23
امتیاز هر فرد: 3.28
@Ghasedak.
@حصار...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[NASTrr]

مسابقه پنجم _ تقابل انفرادی _ امتیاز گروهی
سلام دوستان
در مسابقه پنجم من یه متن سه خطی به شرکت کننده‌ها داده شد تا ادامه‌اش رو بنویس و حالا قراره شما این متن‌ها رو داوری کنید.
شرایطی که شما کاربران عزیز باید طبق اونا رای بدین به شکل زیر است.
خلاقیت و قلم فرد
و هر پست باید حدود ۵ تا ۸ خط باشه​

 

[NASTrr]

داستان اول
@LORIS VOLTURI
@M A H D I S
(چون نفر اول بازی رو شروع نکرد فقط امتیاز داور(که خودمم) به نفر دوم داده میشه)

داستان دوم
14.3 امتیاز
@Somebody
آسمان می‌خروشد. موج سواران می‌کوبند. جنگل فریاد می‌زند. بوی مرگ در سرتاسر بیشه پیچیده است.
فریاد سربازان تن جنگل را می‌لرزاند و زمین، در زیر جسدهای انباشته برهم مدفون گشته است. چشم‌هایش طوفانی از خشم در خود داشت و قلبش چون طبل‌هایی که نشان از بقای جنگ داشتند، در سینه‌اش می‌تپید. سینه‌اش در زیر نفس‌های سوزان آتش گرفته بود. یک مرد زردپوش با نیزه به سوی او می‌دوید. اشتیاقش برای سربریدن این موجودات بی‌دین و کافر در سینه‌اش قل‌قل کرد. زبری...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[NASTrr]

داستان سوم
7.15 امتیاز
@Armita.sh
آسمان می‌خروشد. موج سواران می‌کوبند. جنگل فریاد می‌زند. بوی مرگ در سرتاسر بیشه پیچیده است. فریاد سربازان تن جنگل را می‌لرزاند و اما من! مجذوب چهره‌ای هستم که با دستان خودم خلق کرده‌ام... .
بی‌توجه به صدای تیرباران در کنار کلبۀ چوبی‌ام، انگشت شستم را تر می‌کنم و پشت چشم‌های آهویی نقاشی‌ام می‌کشم. به چشم‌هایش خیره می‌شوم که تبسمی تلخ روی چهره‌ام نقش می‌بندد. سگرمه‌هایم در هم می‌تنند و بغض در گلویم چنگ می‌اندازد. درست در چنین روزی بود که او را در همین کلبه از دست داده‌ام.
همه یک‌صدا دم از فرار می‌زدند که بوی سوختگی به مشامم می‌رسد. پس وقتش رسیده است!
@مَمّد
همه چیز در کمال...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[NASTrr]

داستان چهارم
7.15 امتیاز
@Ghasedak.
آسمان می‌خروشد. موج سواران می‌کوبند. جنگل فریاد می‌زند. بوی مرگ در سرتاسر بیشه پیچیده است.
فریاد سربازان تن جنگل را می‌لرزاند، نگاه سیاه فرمانده ارشد گروه سبز از بالای تپه نظاره‌گر میدان مبارزه و جدال شمشیرها، دریده شدن گوشت و استخوان بود.
یکی از سربازان که هیکل باریک و بلندی داشت جلو آمد، رو به فرمانده که همچنان نگاه‌اش به میدان مبارزه بود سری خم کرد و دست مشت شده‌ خود را به سینه چسباند
- قربان گروه کمان‌داران آماده هستند
فرمانده دیده‌گان خود را از صحنه مبارزه گرفت، به سمت سرباز چرخید و لب‌های باریک خود را تکان داد
- طبق نقشه پیش بروید
@آل۱۱
سرباز دست راستش را مشت کرد...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[NASTrr]

داستان پنجم
21.45 امتیاز
@دیاناس❀
و زمین را به لرزه در می‌آید، گویی همه کائنات به یک‌باره رخت عزا به تن کرده‌. خشم، ماده شیری شده میان اذهان و تک به تک به همه‌ی افراد سرکی می‌کشد. عرق‌های سردی که گاه و بی‌گاه روی پیکر سربازان می‌نشیند، تن خسته‌شان را به لرزش وامی‌دارد؛ اما نیرویی میان قلبشان، مانع از زمین خوردنشان می‌شود.
هوا رو به تاریکی می‌رود و ماه، به شکلی کم‌رنگ و محو، آسمان را زینت می‌دهد. شب سختی‌ست، شاید سخت‌تر از راهی که تا به حال آمده‌اند.
@ZaHrEaSaL
صدای هوهوی باد، گاه و بی گاه از لابه‌لای درختان به گوش می‌رسد. آسمان روبه تاریکی می‌رود و اخترک هایش، در میان سیاهی پدیدار می‌شوند. فرمانده از بالای اسب نگاهی به آسمان...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حصار آبی]

از گروه سبز،
حقیقتش روند بازی واقعا کند بود، ترجیح می‌دادم مسابقات مرتبط با زمان‌بندی از پیش تعیین شده می‌بودن. این کند بودن بازی بعد از راند دوم به شدت حس شد و باعث شد تا حس رقابت دیگه وجود نداشته باشه. با این حال خوشحالم که تو این گروه بودم. هم‌گروهی‌های عزیزم، بهترین همراهانم بودند و همچنین بهترین دوستان و این تجربه‌ی خوبی بود. خسته نباشید.

 

[M A H]

به نظر من اگر تعداد گروه و نفرات کمتر می‌بود، بهتر می‌شد رقیب رو شناخت و آنالیز کرد.
بازیکن‌ها هم اکثرا کسایی بودن که تو همه مسابقه‌ها، آنلاین نمی‌شن و فعال نیستند.
در کل تجربه خوبی بود و اینکه بسیار نسترن و هم تیمیام رو خسته کردم از بس سوال پرسیدم.
امیدوارم همیشه حال دل‌تون خوب باشه


*گروه آبی

 

[روناهی]

اگر مراحل گروهی بیشتر بود، شاید تاثیر بهت ی داشت. در گروه ما هم مثل باقی افرادی کلا آنلاین نشدند و این باعث می‌شد نتونیم از اون شخصیت بهره ببریم. با این‌حال تجربه خوبی بود و به نسترن خسته نباشید میگم

قرمز