روی سایت دلنوشته سرآغاز هر پایان | نازگل مرادی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
نام دلنوشته : سرآغاز هر پایان

نویسنده : نازگل مرادی
ویراستار: nazy.8 و نسترن بانو

u90z_5676966.png


مقدمه :
من خیلی وقت است که شادی‌هایم را،
شیطنت‌هایم را،
آن خنده‌های از ته قلبم را،
بهتر است بگویم من، خیلی وقت است که خودم را،
در ته آن کوچه‌ی تاریک مه آلود، در بین بی‌رحمی‌ها، گم کرده‌ام.
به دنبالم نگردید؛
من خیلی وقت است که به پایان رسیده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
بودی، بودم، بود !
بودی، بود.
بودم؛
هستم؛
ماندم؛
"تنها "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
میزان غمم را که بخواهی حساب کنی،
وسعت بغض‌های گیر کرده در گلویم را، در روزهای بعد از رفتن او، ضرب کن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
خیلی وقت‌ها می‌شود که ما آدم‌ها واقعا نمی‌توانیم از گذشته دست بکشیم.
چطور می‌شود یک آدم عاشق را از گذشته‌ای بیرون کشید، وقتی او تمام اتفاقات شیرین و تلخش را در همان گذشته سپری کرده؟!
آن اتفاقات برای او مثل خرمالوی رسیده‌ای است که طعم گسش زیر دندانش مانده است؛ مثل همان دعوای مادرانه که هم بغض می‌کنی و هم می‌دانی که در پشت آن، عشقی پنهان است.
مثل همان مریضی که درد می‌کشد و خوشحال بابت بودن پرستار؛ مثل حس شیرین اولین تجربه‌ی هرچیز.
تو می‌توانی آن همه حس خوب را از ذهنت پا کنی؟
نمی‌توانی!
مثل همان مادری که هیچ وقت اولین گریه، اولین راه رفتن و اولین‌های فرزندش را از یاد نمی‌برد؛ چون با عشق و غم آن‌ها را تجربه کرده است.
پس نمی‌توانیم پاک کنیم هرچیزی را؛
و نمی‌توان از کسی خواست تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
من به جملاتی مثل عشق بعد از ازدواج و عشق قبل از ازدواج، ایمان ندارم؛
"عشق نه زمان می‌شناسد و نه مکان"
در یک روزی و یک جایی، خودش اولین جرقه را در ذهن و قلب تو می‌زند و تو هیچ وقت، یادت نمی‌رود اولین جرقه‌ی عاشق شدنت را!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
تو باد آورده نبودی؛ من تو را سخت به دست آوردم.
به هوای چه کسی هوایی شدی و باد تو را برد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
من اگر نباشم، چه کسی می‌فهمد؟
بی‌خیال؛ خاطرت آزرده نباشد، بهتر است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
خیلی وقت است که همنشین حرف‌های دلم شده‌ای و آن‌ها را با تمام وجود گوش می‌دهی!
خیلی وقت است که مرحم زخم‌های قلبم شده‌ا‌‌ی و من چقدر آرامشی که از تو و وجودت نشعت می‌گیرد را، دوست دارم.
خدایا مرسی که هستی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
هر آدمی، یڪ نیمه‌ی تاریک دارد و یک نیمه‌ی روشن؛
فاصله‌ی میان آن‌ها، یک تار مو است.
تنها خود یک آدم می‌تواند مشخص کند، دلش کدام نیمه را بیشتر می‌خواهد و می‌پسندد!
تنها خود فرد می‌تواند مشخص کند دوست دارد آدم بده‌ی زندگی باشد یا آدم خوبه!
تنها خود فرد می‌تواند انتخاب کند قلبش سیاهی را برگزیند یا سفیدی را.
تنها یه تار مو فاصله میان تمام این پارادوکس هاست.
وتنها خودت می‌توانی انتخاب کنی کدام را می‌خواهی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/18
ارسالی‌ها
276
پسندها
2,659
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
در میان هیاهوی شهر،
گوشه‌ای توقف می‌کنم؛
زمزمه می‌کنم، دوستت دارم!
و بازهم برای پیدا کردنت، راه می‌افتم تا تمام جهان را زیر و رو کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا