همگانی دفتر اشعار کاربران یک رمان

عرشیا کشاورزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/4/22
ارسالی‌ها
5
پسندها
13
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #101
فرضاً که دوباره عید از راه رسید
یک آه خوش از گلوی هر آه رسید!

شب می‌شود ‌و دوباره فردا روز است
ماهی به خیالِ خام، تا ماه رسید...

#عرشیا_کشاورزی | #رباعی
 

عرشیا کشاورزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/4/22
ارسالی‌ها
5
پسندها
13
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #102
هر چه در «سلولِ تن» پنهان کنی آفات را
می‌کند لبریز تر یک روز «اعلانات» را ...!

صبر کن! اِفراطِ بی‌صبری ندارد سود چون
بیشتر کش می‌دهد خونسردیِ ساعات را

از «ملالت‌ها» «ملامت‌‌‌ها» شود سرشار تر!
گویمش یا نه؟ چه باید کرد مجهولات را؟

جای عیب و عیب‌جویی فکر درمان باش که
خود به خود افزون کند این‌‌کار امکانات را

شرط اول در طریقِ خودشناسی دیدن است
می‌کند او خوب‌تر چشمان آستیگمات را...

#عرشیا_کشاورزی | @pezhvakvahm
 

عرشیا کشاورزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/4/22
ارسالی‌ها
5
پسندها
13
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #103
سری بزن به خودت نیز لابه‌لای خودت
به قهقرا نرود پیکرت به‌جای خودت!‌

تنیده عقل تورا فرضاً عنکبوتِ یقین
به "تیغِ شک" قَسَمت می‌دهم برای خودت

بِجَه! که مانده کمی جایِ پایت از ساحل
که موج آمده در جنگِ ردپایِ خودت...

به قیل‌وقال جهان گوش لحظه‌ای دادن
تو را شبیه کسی می‌کند به جایِ خودت

تو با لباس کسی غیر خویش می‌رقصی
گروه دیگری یک روز با قبایِ خودت!!

#عرشیا_کشاورزیِ
 

شکوفه یاس

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/5/23
ارسالی‌ها
26
پسندها
233
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #104
شعر قفس پوشالی

نفسی حبس در گلو دارم
آهی دردمند و زندانی
کاشکی برون شوی باری
زین قفس های هجرانی
هجر اما ندانستم من چیست ...
راه هجر من نمی دانم
نفسم تنگ و طاقتم اندک
صبری رو به مرگ
دارم من
آه، آه میکشم هر دم
زین قفس های پوشالی
ستایش
 
آخرین ویرایش

شکوفه یاس

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/5/23
ارسالی‌ها
26
پسندها
233
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #105
شعر (آه)

آه من ، آه نبود
آه ، آن باشد که زند بر دل زخم
آه من آه نبود
آه آن باشد که کند قامت خم
شاید نشنیده است کسی آه مرا
ورنه دل میشکند چون شیشه است
ستایش
 

محمدشفیع دریانورد

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/6/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
7
امتیازها
3
سطح
0
 
  • #106
نام شعر : خاطره
سبک : غزل
شاعر: محمدشفیع دریانورد


دستات و گذاشتی توی دستم
گفتی که من حامی تو هستم

گفتی که من با تو در بهشتم
گفتم خدا نوشته این سرنوشتم

گفتم توی تاج سرم دلبر نازم
گفتی توی قسمتم چراغ راهم

گفتی به من دوست دارم عزیزم
گفتم تو جان بخواه عزیزم

گفتم از امروز تو دستور بده به قلبم
گفتی تا لحظه آخر عمر باشی کنارم

از بس گفتی عزیزم
عزیزم را حک کردم روی قلبم

صدای می آمد به گوشم
می گفت که سوزاندی لباسم

تازه فهمیدم در فکر و خیالم خیالم
تمام خاطراتت گذشت از جلو چشمم

مرا دیوانه نمودی بین مردم
بازی کردی با قلبم

عشق را به نفرت تبدیل کردی در وجودم
شکستی غرورم در قلب پاکم

گریه می کردم به سرنوشت تلخم
کنار ساحل دریا نشستم با غصه و غمم
 

محمدشفیع دریانورد

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/6/23
ارسالی‌ها
6
پسندها
7
امتیازها
3
سطح
0
 
  • #107
نام شعر: جمعه
نام شاعر : محمدشفیع دریانورد
ژانر: عرفانی
قالب شعر : غزل

جمعه ها لحظه انتظار عاشق و معشوقه
جمعه روز سوختن پروانه در شمع معشوقه

بگویند ما کاری نداریم با جمعه
مگر آسمان بی ستاره می درخشه

جمعه ها ابر مهر و محبت بر قراره
روز جمعه ، چتر با باران رفیقه

جمعه ها، خاطرش خیلی عزیزه
خاطرات روزگار تلخ و شیرینه

جمعه لحظه گذر مع العسر یسرا معشوقه
جمعه لحظات یاری عاشق به معشوقه

بگوید دریانورد حرفش با ترانه
که باشد صاحب روز جمعه خدای یگانه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رامین فاخری

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/10/23
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #108
نام شاعر : رامین فاخری
نام شعر : آسمان را مرخص کردم
قالب شعر : شعر نو

آسمان را مرخص کردم
من ماه را شب ها
در صورتِ تو میبینم
(رامین فاخری)IMG_20230517_150507_528.jpg
 
آخرین ویرایش

رامین فاخری

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/10/23
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #109
نام شاعر : رامین فاخری
نام شعر : شب اتفاقِ قشنگیه
قالب شعر : شعر نو

شب اتفاقِ قشنگیه
اگه تو ماهِ من باشی
(رامین فاخری)IMG_20230713_004452_983.jpg
 
آخرین ویرایش

رویاا

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
3/11/23
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #110
طالع شوم غزل رازِ شب و ساغر بود
مُهر خاموش زبان دایره ی باور بود

برهوت لب تقدیر به تمکین هوس
چنگِ مِهراوه زده در طلب آذر بود

سوره ی عشق به تکریم قوافی پرداخت
ای دریغا،که رسول دل من کافر بود!

نه مبارک سحری بانفس تلخ وداع!
جام غم منتظر تهنیت آخر بود

مرگ تا بستر درد آمد و جان را نگرفت
گوئیا پیک اجل در هدفی سَرتَر بود

خنده ی گُنگ قضا بر نفس تنگ زمان
شاعر شب زده در مهلکه ای دیگر بود

چه بنالم به گلیم سیه و دارِ تَنش
کوکب بخت من، از روز ازل اَبتر بود


#نازبانو
 
امضا : رویاا

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا