• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ماهِ وهاب | Ayli_fam کاربر انجمن یک رمان

Ayli_fam

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
8/12/22
ارسالی‌ها
144
پسندها
809
امتیازها
5,003
مدال‌ها
7
سن
16
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
چپ‌چپ نگاهش کردم و بی هیچ حرفی سمت خونم راه افتادم. سرش رو به نشونه تاسف تکون داد و مثل جوجه اردک زشت دنبالم اومد. سر کوچه بودیم که یه زن با یه کیف بزرگ سنتی توی دستش جلومون رو گرفت! با چشمای گرد شده نگاهش کردم.
- نمی‌خوای فالت بگیروم؟
ابروم رو بالا پروندم و تا اومدم دهنم رو باز کنم، صدای آقای ایکس بلند شد.
- آره بگیر.
با تعجب نگاهش کردم که خندید و چالاش معلوم شد. خدا برای خلقت این خیلی حوصله داشته! زن کف دست هر دومون رو گرفت و نچ‌نچی کرد. خیره نگاهم کرد.
- متاسفم برات!
ابروهام بالا پریدند.
- ببخشید؟!
دستش رو زیر چونش زد.
- پروندیش.
خیره صورت تیره رنگش گیج لب زدم:
- چی؟ کی؟
به آقای ایکس اشاره کرد.
- پسره، بدبخت پسره!
هنگ بهش نگاه کردم که صداش بلند شد:
- آی گل گفتی! چشمم گرفته بودش‌ها اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا