مشاعره مشاعره با حرف ر

[ملکه جهنمی❄]

روزگاری دست در زلف پریشان توام بود
حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری

چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد
ماه من در چشم من بین شیوه شب زنده داری

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش

 

[m.sina]

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش

روز و شب خوابم نمی اید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

 

[ملکه جهنمی❄]

روز و شب خوابم نمی اید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویش تنم

 

[m.sina]

روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویش تنم

روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است
که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

 

[ملکه جهنمی❄]

روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است
که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

روزی گرت غمی برسد تنگدل مباش

روشکر کن مبادا که بد بدتر شود

 

[m.sina]

روزی گرت غمی برسد تنگدل مباش

روشکر کن مبادا که بد بدتر شود

رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بارِ سفر جمع مکن

با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

ریشه در تنهایی ام دارد ، نه در تن خواهی ام
درک من سخت است با این مردم ناسازگار

 

[ملکه جهنمی❄]

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است

 

[Tara Motlagh]

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است

روزی می‌رسد
که یک پارچه سپید
پایان می‌دهد به من
به بازیگوشی‌هایم
شیطنت‌هایم
خنده‌های بلندم

 

[ملکه جهنمی❄]

روزی می‌رسد
که یک پارچه سپید
پایان می‌دهد به من
به بازیگوشی‌هایم
شیطنت‌هایم
خنده‌های بلندم

روز تویی روضه تویی حاصل دریوزه تویی

آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا