متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دروازه آخر | Armita.sh کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Armita:)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 223
  • کاربران تگ شده هیچ

Armita:)

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
143
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
دروازه آخر
نام نویسنده:
Armita.sh
ژانر رمان:
#رئال_جادویی #ترسناک
کد رمان: 5529
ناظر: حصار آبی حصار آبی
خلاصه: در زمان‌های دور، در جنگلی دور افتاده، کلبه‌ای برای ارتباط میان دنیاهای موازی به وجود آمد. با درگیری لردهای سیاه و آنسین‌ها* همه‌چیز بر هم ریخت.
پسر رئیس قبیله آرتندال گم شد و «ماریوس» پسرش «رابرت» را به دلیل ازدواجش با یک انسان، به دنیای ساده انسان‌ها تبعید کرد.
اما داستان پایان نیافت. الهه تاریکی در کمین جهان نشسته است. حال همه‌چیز به یک نفر بستگی دارد. قدرت باقی مانده از ماریوس، باید بازگردد، باید...


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Armita:)

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,219
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان


آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

Armita:)

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
143
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #3
وارد خانه می‌شود. خسته پالتویش را بر روی مبل پرت و خودش نیز بر روی مبل می‌نشیند.دستی بر سر دردناکش می‌کشد و با بیرون فرستادن نفسش از جای بلند می‌شود.
به سمت آشپز خانه قدم تند می‌کند تا بتواند با خوردن قرصی سر دردش را التیام بخشد. قرص را که می‌خورد، روانه اتاق پدرش می‌شود تا حداقل با وسایلش رفع دلتنگی کند.
آخر میدانی چیست؟ دو ماهی می‌شود که دیگر پدرش را ندارد. به سمت کمدش می‌رود و یکی از لباس هایش را بیرون می‌آورد و بو می‌کشد. هنوز هم همان بو را دارد! لباس را که پایین می آورد؛ چشمش به پاکت کوچکی در انتهای کمد می‌افتد.
لباس را در یک دستش می‌گیرد و با دست دیگر پاکت را برمی‌دارد. با یک تای ابروی بالا رفته، پاکت نامه را وارسی می‌کند.
پاکت شکل و شمایل ساده ای دارد اما به طرز عجیبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Armita:)

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا