داستان کودکانه داستان کودکانه مورچه و ملخ

  • نویسنده موضوع YEGANEH SALIMI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 26
  • کاربران تگ شده هیچ

YEGANEH SALIMI

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
11/8/17
ارسالی‌ها
2,619
پسندها
8,532
امتیازها
33,973
مدال‌ها
25
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
روزی روزگاری یک مورچه و یک ملخ در یک علفزار زندگی می‌کردن.
مورچه تمام روز سخت کار می کرد و دونه‌های گندم رو از مزرعه کشاورز که از خونه‌اش خیلی فاصله داشت، جمع می کرد. اون هر روز صبح، به محض اینکه زمین به اندازه کافی نرم می‌شد، با عجله می‌رفت و دونه‌های گندم رو روی سرش میذاشت و با تلاش خیلی زیاد اونا رو به خونه‌اش می‌برد. دونه‌های گندم رو با احتیاط در انبارش می‌گذاشت و دوباره با عجله به مزرعه برمی‌گشت تا یه دونه‌ی گندم دیگه برداره. تموم روز بدون توقف و استراحت کار می‌کرد، از مزرعه به این طرف و اون طرف می‌دوید، دونه‌های گندم رو جمع می‌کرد و با دقت توی انبارش ذخیره می‌کرد.
ملخ به اون نگاه می کرد و می خندید و می‌گفت:
چرا اینقدر زحمت می کشی، مورچه عزیز؟ بیا، یکم استراحت کن، به صدای آواز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEGANEH SALIMI

موضوعات مشابه

عقب
بالا