مشاعره بیایید حرف دلمان را با مشاعره بیان کنیم

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

دلم دیدار می خواهد ملاقاتی رفیقانه
گپ و گفتی صمیمانه
و خوان حکمتی گسترده پیش رو
و یک قوری چای ِمعرفت رنگی
که عطرش می برد هوش

شد دنیا تیره اما دلم هنوز به بودنت روشن است
شب ها به اسمان خیره می شوم
تا شاید بتوانم ستاره ات را ببینم

 

[m.sina]

شد دنیا تیره اما دلم هنوز به بودنت روشن است
شب ها به اسمان خیره می شوم
تا شاید بتوانم ستاره ات را ببینم

ماهی بحر خروشانم ولی این روزها
گشته ام در تنگ دنیای بلورینم اسیر

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

ماهی بحر خروشانم ولی این روزها
گشته ام در تنگ دنیای بلورینم اسیر

کاش میشد دوباره عشق را آغاز کرد
باز هم اوج گرفتن درآسمان را یاد کرد

 

[Armita:)]

با شمایَم نشنیدید؟
جوابم بدهید
تشنگی کشت مرا
جرعه ی ابم بدهید.
تشنه ام
وای اگر
آب به دستم نرسد
دسته کم
آب ندادید
سرابم بدهید
سال ها هست که این شهر به خود م**س.ت ندید
عقل ارزانیتان باد شرابم بدهید
درد《عشق》است
که جز مرگ ندارد مرحم
چوبه دار مهیاست
طنابم بدهید..
خواب تا مرگ
کسی گفت فقط یک نفر است؟
قسمتم مرگ نشد..
فرصت خوابم بدهید..
گفته بودید که هر جرم
عذابی دارد
"عاشقی جرم بزرگیست...عذابم بدهید"

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

با شمایَم نشنیدید؟
جوابم بدهید
تشنگی کشت مرا
جرعه ی ابم بدهید.
تشنه ام
وای اگر
آب به دستم نرسد
دسته کم
آب ندادید
سرابم بدهید
سال ها هست که این شهر به خود م**س.ت ندید
عقل ارزانیتان باد شرابم بدهید
درد《عشق》است
که جز مرگ ندارد مرحم
چوبه دار مهیاست
طنابم بدهید..
خواب تا مرگ
کسی گفت فقط یک نفر است؟
قسمتم مرگ نشد..
فرصت خوابم بدهید..
گفته بودید که هر جرم
عذابی دارد
"عاشقی جرم بزرگیست...عذابم بدهید"

دیدن روی تو در خویش زمن خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تورا قاب گرفت

خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت

عشـــــق اما خبر از گوشه محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مســـتــــی را

کی به انداختن ســـــنگ پیاپی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

بی تو با یاد تو و سحر نگاهت
باز تنها من از آن کوچه گذر خواهم کرد
باز تنها باز خسته
با نور نگاهت در ره عشق خطر خواهم کرد
باز مهتاب شبی شد و به یادت آسمان را خبر خواهم کرد
تو رفته ای و من هنوز هم با تصویری ز تو در قاب سفر خواهم کرد...

 

[Sharif]

چشمانت ساحر من شد و
تا ابد مرا در بند خود اسیر کرد

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

چشمانت ساحر من شد و
تا ابد مرا در بند خود اسیر کرد

دل، در دشــــــت خزان غم افتاده به جونـــــــــم
تو چه ســــــــــــــــان میگذری، غافل از اندوه درونم.

 

[Sharif]

ای که از دیده دور و قریب تر ز جانی

 

[m.sina]

ای که از دیده دور و قریب تر ز جانی

حلقه بر در کوفتن ما را ندارد حاصلی
ما در منزل به روی خود ز بیرون بسته ایم